ماجرای چوپان راستگو

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۰ دیدگاه
ماجرای چوپان راست گو در روزگاری که نه تلفن بود نه کولر نه بخاری ونه رایانه ونه رایانامه چوپانی زندگی می کرد.یک روز چوپان که می خواست ناهارش را بخورد طنین دلنشین اذان صادر شد واو هم این ندای الهی را شنید و گفت: حالا که ...