توصیف مرگ در کلام امیرالمومنان(ع)

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۰ دیدگاه

توصیف مرگ در کلام امیرالمؤمنان(علیه‌السلام)


 (پس از خواندن آیه 1 سوره تکاثر «افزون طلبی شما را به خود مشغول داشته تا آنجا که به دیدار قبر‌ها رفتید؟) 

هشدار از غفلت‌زدگی‌ها

شگفتا چه مقصد بسیار دوری و چه زیارت کنندگان بی‌خبری و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آن‌ها که سخت مایه عبرتند،  و از دور با یاد...

توصیف مرگ در کلام امیرمؤمنان(علیه‌السلام)

 (پس از خواندن آیه 1 سوره تکاثر «افزون طلبی شما را به خود مشغول داشته تا آنجا که به دیدار قبر‌ها رفتید؟) 

هشدار از غفلت‌زدگی‌ها

شگفتا چه مقصد بسیار دوری و چه زیارت کنندگان بی‌خبری و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آن‌ها که سخت مایه عبرتند،  و از دور با یاد گذشتگان، فخر می‌فروشند. آیا به گوورهای پدران خویش می‌نازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته‌اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شد؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت؟ آن‌ها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند عاقلانه‌تر است تا آنان را وسیله فخرفروشی قرار دهند!

اما بدان‌ها با دیده‌های کم سو نگریستند، و با کوته بینی د رامواج نادانی فرورفتند، اگر حال آنان را از خانه‌های ویران و سرزمین‌های خالی از زندگان، می‌پرسیدند، پاسخ می‌دادند: آنان با گمراهی در زمین فرو خفتند، و شما ناآگاهانه دنباله روی آنان شدید.

بر روی کاسه‌های سر آن‌ها راه می‌روید، و بر روی جسدهایشان زراعت می‌کنید، و آنچه به جا گذاشته‌اند می‌خورید، و برخانه‌های ویران آن‌ها مسکن گرفته‌اید، و روزگاری که میان آن‌ها و شماست بر شما گریه و زاری می‌کند، آن‌ها پیش از شما به کام مرگ فرو رفتند، و برای رسیدن به آبشخور، از شما پیشی گرفتند.

شرح حالات رفتگان

در حالی که آن‌ها دارای عزت پایدار، و درجات والای افتخار بودند. پادشاهان حاکم، با رعیت سرفراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند.

و زمین آن‌ها را در خود گرفت، و از گوشت بدن‌های آنان خورد،‌و از خون آنان نوشید، پس در شکاف گورها بی‌جان و بدون حرکت پنهان مانده‌اند، نه از دگرگونی‌ها نگرانند، و نه از زلزله‌ها ترسناک، و نه از فریاد‌های سخت هراسی دارند.

غائب شدگانی که کسی انتظار آنان را نمی‌کشد، و حاضرانی که حضور نمی‌یابند، اجتماعی داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند، اگر یادشان فراموش گشت،‌یا دیارشان ساکت شد، برای طولانی شدن زمان یا دوری مکان نیست، بلکه جام مرگ نوشیدند.

گویا بودند و لال شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته‌اند.

همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمی‌گیرند و دوستانی‌اند که به دیدار یکدیگر نمی‌روند، پیوند‌های شناسایی در میان‌شان پوسیده، و اسباب برادری قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمده‌اند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه برای شب صبح‌گاهی می شناسند و نه برای روز شامگاهی. شب یا روزی که به سفر مرگ رفته‌اند برای آن‌ها جاویدان است.

خطرات آن جهان را وحشتناک‌تر از آنچه می‌ترسیدند یافتند، و نشانه‌های آن را بزرگ‌تر از آنچه می‌پنداشتند مشاهده کردند.

برای رسیدن به بهشت یا جهنم، تا قرارگاه اصلی‌شان مهلت داده شدند، و جهانی از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر می‌خواستند آن‌چه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز می‌شد.

rپیام مردگان

حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، اما چشم‌های عبرت بین، آن‌ها را می‌نگرد، و گوش جان اخبارشان را می‌شوند، که با زبان دیگری با ما حرف می‌زنند و می‌گویند: چهره‌های زیبا پژمرده و بدن‌های نازپرورده پوسیده شده، و بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده‌ایم، و تنگی قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده‌ایم، خانه‌های خاموش قبر بر ما فرو ریخته، زیبایی‌های اندام ما را نابود، و نشانه‌های چهره‌های ما را دگرگون کرده است.

اقامت ما در این خانه‌های وحشت‌زا طولانی است، نه از مشکلات رهایی یافته، و نه از تنگی قبر گشایشی فراهم شد.

مردم! اگر آن‌ها را در اندیشه خود بیاورید، یا پرده‌ها کنار رود، مردگان را در حالتی می‌نگرید که حشرات گوش‌هایشان را خورده، چشم‌هایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده، و زبان‌هایی که با سرعت فصاحت سخن می‌گفتند پاره پاره شده، قلب‌ها در سینه‌ها پس از بیداری به خاموشی گراییده، و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازه‌ای آشکار شده، و آن‌ها را زشت گردانیده، و راه آفت زدگی بر اجسادشان گشوده شده همه تسلیم شده، نه دستی برای دفاع، و نه قلبی برای زاری دارند.

و آنان را می‌بینی که دل‌های خسته از اندوه، و چشم‌های پر شده از خاشاک دارند، در حالات اندوهناک آن‌ها دگرگونی ایجاد نمی‌شود و سختی‌های آنان برطرف نمی‌گردد.

rعبرت از گذشتگان

آه! زمین چه اجساد عزیز و خوش سیمایی را که با غذاهای لذیذ و رنگین زندگی کردند، و در آغوش نعمت‌ها پرورانده شدند به کام خویش فرو برد.

آنان که می‌خواستند با شادی غم‌ها را از دل برون کنند، و به هنگام مصیبت با سرگرمی‌ها، صفای عیش خود را بر هم زنند، دنیا به ان‌ها و آن‌ها به دنیا می‌خندیدند، و در سایه خوش گذرانی غفلت زا، بی‌خبر بودن که روزگار با خارهای مصیبت زا آن‌ها را در هم کوبید و گذشت روزگار توانایی‌شان را گرفت، مرگ از نزدیک به آن‌ها نظر دوخت، و غم و اندوهی که انتظارشان را نداشتند آنان را فراگرفت، و غصه‌های پنهانی که خیال آن را نمی‌کردند در جانشان راه یافت، در حالی که با سلامتی انس داشتند انواع بیماری‌ها در پیکرشان پدید آمد، و هراسناک به اطبا، که دستور دادند گرمی را با سردی، و سردی را با گرمی درمان کنند روی آورند که بی نتیجه بود، زیرا داروی سردی، گرمی را علاج نکرد، و آنچه برای گرمی به کار بردند، سردی را بیشتر ساخت، و ترکیبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نیاورد، جز آن‌که بیماری را فزونی داد، تا آنجا که درمان کننده خسته و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بیماری‌ها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسش کنندگان درماندند، و درباره همان خبر حزن آوری که از او پنهان می‌داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند.

سختی‌های لحظه مرگ

یکی می‌گفت تا لحظه مرگ بیمار است، دیگری در آرزوی شفا یافتن بود، و سومی خاندانش را به شکیبایی در مرگش دعوت می‌کرد، و گذشتگان را به یاد می‌آورد.

در آن حال که در آستانه مرگ، و ترک دنیا، و جدایی با دوستان بود، ناگهان اندوهی سخت به او روی آورد، فهم و درکش را گرفت، زبانش به خشکی گرایید.

چه مطالب مهمی را می‌بایست بگوید که زبانش از گفتن آن‌ها باز ماند، و چه سخنان دردناکی را از شخص بزرگی که احترامش را نگه می‌داشت، یا فرد خردسالی که به او ترحّم می‌کرد، می‌شنید و خود را به کَری می‌زد. همانا مرگ سختی‌هایی دارد که هراس انگیز و وصف ناشدنی است، و برتر از آن است که عقل‌های اهل دنیا آن را درک کند.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...