درباره وحی الهی

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۱ دیدگاه

درباره وحى الهى


چگونه پیامبران مى ‏فهمیدند که آنچه مى ‏شنوند، وحى الهى است؟

از دو طریق پیامبران آگاه مى ‏شدند:

1 - در آن حالت‏ یک نوع...

درباره وحى الهى

چگونه پیامبران مى ‏فهمیدند که آنچه مى ‏شنوند، وحى الهى است؟

از دو طریق پیامبران آگاه مى ‏شدند:

1 - در آن حالت‏ یک نوع مکاشفه باطنى و احساس درونى که انسان را به‏ قطع و یقین کامل مى ‏رساند و هرگونه شک و شبهه را زائل مى‏ کرد، به ‏پیامبران دست مى ‏داد. امام صادق علیه السلام مى‏ فرماید: «پیامبر نمى ‏دانست‏ جبرئیل از طرف خداست مگر از طریق توفیق الهى‏».

2 - آغاز وحى ممکن است‏با مسائل خارق عادتى توام بوده که جز به‏ نیروى پروردگار ممکن نیست همانگونه که موسى علیه السلام آتش را از میان‏ درخت ‏سبز مشاهده کرد از آن فهمید که مساله یک مساله الهى واعجازآمیز بوده است  .

از بعضى روایات استفاده مى ‏شود هنگامى که وحى بر پیامبرصلی الله علیه و آله ازطریقه فرشته وحى نازل مى ‏شد، حال پیامبر عادى بود اما هنگامى که‏ ارتباط مستقیم و بدون واسطه برقرار مى ‏گشت، پیامبرصلی الله علیه و آله سنگینى ‏فوق‏ العاده‏اى احساس مى ‏کرد تا آنجا که مدهوش مى ‏شد.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که از حضرتش پرسیدند: آن حالت مدهوش که ‏به پیامبرصلی الله علیه و آله هنگام وحى دست مى ‏داد، چه بود؟ فرمود: این در هنگامى ‏بود که در میان او و خداوند هیچکس واسطه نبود و خداوند مستقیما براو تجلى مى ‏کرد   .

از «ابن عباس‏» تفسیرى براى مدهوش شدن رسول خداصلی الله علیه و آله هنگام نزول‏ وحى دیده مى ‏شود.

او مى ‏گوید:«هنگامى که وحى به پیامبرصلی الله علیه و آله نازل مى ‏شد، احساس درد شدیدى مى‏ کرد وسر مبارکش درد مى ‏گرفت و در خود سنگینى فوق‏ العاده مى‏یافت، و این‏ همان است که قرآن مى ‏گوید ما به زودى بر تو گفتار سنگینى القاءمى ‏کنیم‏»  .

«علامه طباطبائى‏»(ره) در «المیزان‏» مى ‏گوید:«آن قسم از کلام الهى که نامش را وحى گویند، ذاتا مشخص و معین است‏و هیچگونه شک و تردیدى در آن پیش نمى‏آید زیرا در آن صورت حجابى ‏بین بنده و پروردگار نیست و وقوع اشتباه در آن از محالات محسوب‏است.

لکن قسم دیگر آن که از پشت ‏حجاب تحقق پیدا مى ‏کند، البته احتیاج به ‏ممیزى دارد که راه اشتباه را در آن مسدود نماید و آن بناچار بایدبه وحى منتهى شود. اما امتیاز کلام ملکى از کلام شیطانى این است که‏ خاطر ملکى ملازم با شرح صدر بوده و به مغفرت و فضل الهى دعوت وبالاخره منتهى به چیزى مى‏ شود که مطابق دین یعنى معارف مذکور درقرآن و سنت نبوى مى ‏باشد.

از طرف دیگر خاطر شیطانى ملازم ضیق صدر مى‏باشد و به متابعت هواى‏ نفس دعوت مى ‏کند و بالاخره منتهى به چیزى مى ‏شود که مخالف دین ومعارف آن و هم‏چنین مخالف فطرت انسانى باشد.

البته انبیاى الهى و کسانى که مانند آنان از مقربین الهى محسوب‏ مى ‏شوند، بعضا ممکن است ملک و شیطان را مشاهده کنند و آنها را درعین مشاهده بشناسند و چنانکه قرآن از آدم و ابراهیم و... حکایت‏ مى ‏کند» .

 

 

  • Steve

    Steve

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۰۶:۳۰:۵۳

    Good post. I learn something new and challenging on sites I stumbleupon everyday.
    It will always be exciting to read through articles from other writers and practice something from their
    web sites.