دست تقدیر:

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۰ دیدگاه

دست تقدیر:

اسمش

فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که....

دست تقدیر:

اسمش

فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت خانواده

بیرون رفت، صدای فریاد کمکی شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمد.

وسایلشو انداخت و به سمت باتلاق دوید.اونجا ، پسر وحشتزده ای رو دید که تا کمر تو لجن سیاه فرو

رفته بود و داد میزد و کمک می خواست. فلمینگ کشاورز ، پسربچه رو ازمرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.

روز بعد،

یک کالسکه تجملاتی در محوطه کوچک کشاورز ایستاد.نجیب زاده ای با

لباسهای فاخر ازکالسکه بیرون آمد و گفت پدر پسری هست که فلمینگ نجاتش داد.

نجیب زاده گفت: میخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگی پسرم را نجات دادید.

کشاورزاسکاتلندی گفت: برای کاری که انجام دادم چیزی نمی خواهم.

در همون

لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعیتی بیرون اومد. نجیب زاده پرسید: این

پسر شماست؟

کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پیشنهادی دارم.اجازه بدین پسرتون رو با خودم

ببرم و تحصیلات خوب یادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآینده مردی

میشه که میتونین بهش افتخار کنین” و کشاورز قبول کرد.

بعدها،

پسر فلمینگ کشاورز، از مدرسه پزشکی سنت ماری لندن فارغ التحصیل شد ودر سراسر جهان

به الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین معروف شد.

سالها بعد

، پسر مرد نجیب زاده دچار بیماری ذات الریه شد. چه چیزی نجاتش داد؟

پنی سیلین.اسم پسر

نجیب زاده چه بود؟ وینستون چرچیل

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...