زندگی بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س)

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۰ دیدگاه

  زندگی بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س)

 

زندگی بانوی دوعالم همچنان در مسیر زندگی ما روشنی بخش است

اگر زندگی، نظیر زندگی حضرت زهرا(س) باشد، یعنی یک زندگی ضروری، و کارهای داخل خانه برای نظیر حضرت زهرا(س) به عهده زنان و کارهای بیرون از خانه نظیر امیرالمؤمنین(ع)، به عهده مردان باشد و زن و شوهر به یک زندگی ساده و...

 زندگی بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س)


زندگی بانوی دوعالم همچنان در مسیر زندگی ما روشنی بخش است

اگر زندگی، نظیر زندگی حضرت زهرا(س) باشد، یعنی یک زندگی ضروری، و کارهای داخل خانه برای نظیر حضرت زهرا(س) به عهده زنان و کارهای بیرون از خانه نظیر امیرالمؤمنین(ع)، به عهده مردان باشد و زن و شوهر به یک زندگی ساده و بدون تشریفات و تجمّلات بسنده کنند، مشکلات آنان رفع می‌شود. در این‌صورت، نه احتیاج به وام دارند، نه محتاج قرض و رو انداختن به اشخاص گوناگون می‌شوند.

اعمال قبل از خواب از زبان حضرت زهرا

   شبی حضرت زهرا (س) رختخواب خود را پهن کرده بود و می‌خواست بخوابد که حضرت رسول (ص)بر ایشان وارد شد و فرمود :ای فاطمه ، نخواب مگر اینکه چهار عمل بجا آوری :اول آنکه قرآن را ختم کنی، دوم اینکه پیامبران را شفیعان خود گردانی ، سوم اینکه مؤمنین را از خود خوشنود کنی ، چهارم اینکه حج و عمره بجا آوری

حضرت این را فرمود و مشغول نماز شد. حضرت زهرا (س)صبر کرد تا نماز خود را تمام کرد .سپس فرمودند :یا رسول ا... به چهار چیز امر فرمودی که من در این وقت ،قدرت ندارم آن‌ها را انجام دهم.

حضرت تبسم کرد و فرمود :هر گاه سه مرتبه قل هو الله احد بخوانی مثل آن است که ختم قرآن کردی و هر گاه صلوات بفرستی بر من وبر پیامبران قبل از من،در روز قیامت ما شفیعان تو خواهیم بود ،و هر گاه برای مؤمنین استغفار کنی همه آنان از تو خشنود می‌شوند ،و هر گاه بگویی «سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر »،مثل آن است که حج و عمره انجام دادی

راهکار رهایی از معضلات کنونی

مهریه حضرت زهرا(س) جهیزیه ایشان و نحوه زندگی آن دو نور مقدّس، باید برای همه الگو باشد تا معضلات کنونی و موانع ازدواج رفع ‌شود، جامعه باید از آن بزرگواران سرمشق بگیرد تا قضیه بی خانمانی و فقر حل ‌شود. اگر این قضایا حل شود، اختلافات خانوادگی نیز رفع خواهد شد و خواه ناخواه آمار طلاق کاهش می‌یابد.

سبک زندگی فاطمی:مظاهر ساده زیستی

بنابر گواهی تاریخ، ازدواج امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) و نیز نحوه زندگی آن دو بزرگوار در نهایت سادگی و به دور از هرگونه تجمّل و تشریفات بوده است. امیرالمؤمنین از دارایی دنیا، یک زره برای جنگ داشت و پیامبر گرامی به او فرمود: تو چون پشت به دشمن نمی‌کنی، نیاز به زره نداری، لذا زره را به پانصد درهم فروختند و آن را مهریه قرار دادند و جهیزیه، ولیمه و مخارج ازدواج را با آن تأمین کردند.

سبک زندگی فاطمی:شرائط اقتصادی جامعه و خانه

    گاهی در خانه، به علت وضعیت دوران و شرایط تنگنای اقتصادی حاکم بر مسلمانان و آن حضرت غذایی نبود و کودکان و خود آن بانو گرسنه بودند، اما فاطمه زهرا(س) چیزی به حضرت علی(ع) نمی‌گفت و از او درخواستی نمی‌کرد؛ حتی به پیامبر خدا هم در این مورد سخنی نمی‌گفت. بیم آن داشت که همسرش نتواند خواسته او را برآورد و تأمین کند و شرمنده شود.

خانه‌داری

چگونه زیستن و معاشرت کردن با همسر و فرزندان و سامان بخشی به امور خانه و زندگی که در حیات طیبه حضرت زهرا(س) بود، به عنوان «الگوی خانواده ها» خانه و خانواده او را به عنوان یک «خانواده الگو» مطرح ساخته است.

آن حضرت، آیین خانه داری و همسرداری را به خوبی مراعات می‌کرد. در زندگی واقعا شریک و همراه و همراز همسرش امیرمؤمنان(ع) بود.

صبر و حوصله

    فاطمه(س) در یاد دادن مسائل دین به دیگران از حوصله و پشتکار فراوانی برخوردار بود. روزی زنی نزد او آمد و گفت: مادری پیر دارم که در مورد نماز خود اشتباهی کرده و مرا فرستاده تا از شما مسئله‌ای را بپرسم.حضرت زهرا(س) سؤال او را پاسخ فرمود، زن برای بار دوم وسوم مسئله‌ای پرسید و پاسخ شنید. این کار تا ده بار تکرار شد و هر بار آن بانوی بزرگوار، سؤال وی راپاسخ فرمود.

   زن از رفت و آمدهای پی در پی شرمگین شد و گفت: دیگر شما را به زحمت نمی‌اندازم. فاطمه (س) فرمود: باز هم بیا و سوال هایت را بپرس ، تو هر قدر سؤال کنی من ناراحت نمی‌شوم. زیرا از پدرم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: روز قیامت علمای پیرو ما محشور می‌شوند و به آنها به اندازه دانش شان خلعت‌های گرانبها عطا می‌گردد واندازه پاداش به نسبت میزان تلاش است که برای ارشاد و هدایت بندگان خدا نموده اند.

زائر فاطمیه

   هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که کار گره خورد. گردان ما زمین گیر شد و حال و هوای بچه هاُ حال وهوای دیگری بود.نمی‌دانم چه‌شان شده بود که حرف شنوی نداشتند. همان بچه‌هایی که می‌گفتی برو توی آتش، با جان و دل می‌رفتند! به چهره بعضی‌ها دقیق نگاه می‌کردم. جور خاصی شده بودند؛ نه می‌شد بگویی ضعف دارند؛ نه می‌شد بگویی ترسیدند. هیچ حدسی نمی‌شد بزنی. هرچه براشان صحبت کردم، فایده‌ای نداشت. نا‌امیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ از بچه‌ها فاصله گرفتم؟ اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین...

چند لحظه‌ای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیرو‌ها.رو کردم به بچه‌ها. محکم و قاطع گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم! فقط یک آرپی جی زن از بین شما بلند شه با من بیاد . دیگه هیچی نمی‌خوام. زل زدم به‌شان. لحضه شماری می‌کردم یکی بلند شد. یکی از بچه‌های آرپی جی زن. بلند گفت: من می‌آم. پشت بندش یکی دیگر ایستاد. تا به خودم آمدم  همه ی گردان بلند شده بودند. سریع راه افتادم، بقیه هم پشت سرم...

 از خاطرات سردار شهید عبدالحسین برونسی

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...