چرا امام حسین علیه السلام با وجود علم به شهادتش به کربلا رفت و حتی خانواده اش را با خودش همراه کرد؟

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۲ دیدگاه

چرا امام حسین علیه السلام با وجود علم به شهادتش به کربلا رفت

 و حتی خانواده اش را با خودش همراه کرد؟

چکیده:

با توجه به این باور که امام حسین علیه السلام سرنوشت خونین حرکتشان را می دانستند و این مطلب در متون شیعه و سنی به وضوح وارد شده است این سوال مطح می شود که آیا طبق حکم عقل و شرع حرکت آگاهانه به طرف مرگ منهی عنه نیست؟ سه نوع پاسخ به این سوال وجود دارد که علماء بزرگ که در حوزه های متفاوت تفسیر ،تاریخ و کلام  تخصص دارند به مناسبتی به...

چرا امام حسین علیه السلام با وجود علم به شهادتش به کربلا رفت

و حتی خانواده اش را با خودش همراه کرد؟

چکیده:

با توجه به این باور که امام حسین علیه السلام سرنوشت خونین حرکتشان را می دانستند و این مطلب در متون شیعه و سنی به وضوح وارد شده است این سوال مطح می شود که آیا طبق حکم عقل و شرع حرکت آگاهانه به طرف مرگ منهی عنه نیست؟ سه نوع پاسخ به این سوال وجود دارد که علماء بزرگ که در حوزه های متفاوت تفسیر ،تاریخ و کلام  تخصص دارند به مناسبتی به مساله پرداخته و پاسخ هایی ارائه کرده اند که می توان این پاسخها را در سه پاسخ خلاصه کرد :

1.این مساله از قبیل قضیه فی الواقعه است اسرار قیام امام حسین7برای ما روشن نیست یعنی اگر چه حرکت امام حسین علیه السلام با موازین شناخته شده فقهی مطابقت ندارد ولی چون به عصمت و مقام معنوی ایشان باور داریم ویقینا ایشان به وظیفه و تکلیف خود عمل کرده اند اگر چه  سر آن برای ما روشن نیست.

2. علم غیب  تکلیف آور نیست   یعنی اگر آگاهی امام علیه السلام  به شهادت از طریق عادی بود تکلیف وجوب حفظ نفس متوجه شان بود ولی چون اینگونه نیست و علمشان از طریق غیب حاصل شده تکلیفی متوجه شان نیست.

3. اقدام امام حسین علیه السلام با موازین شرعی تطابق کامل دارد  اینطور نیست که اقدام به امری که به کشته شدن می انجامد همیشه مورد نهی عقل و شرع باشد بلکه در مواردی عقلا و شرعا اقدام به این امر واجب است موقعیت هایی است که از طریق علم غیب یا از طریق عادی برای انسان علم حاصل شود که این کارش به مرگ منتهی می شود ولی مجوز عقلی و شرعی داریم که باید بدان اقدام نمود و نهیی که در آیه قرآن که از القاء نفس در تهلکه نهی می کند متوجه حرکت استشهادی امام حسین علیه السلام نیست .

مقدمه

عظمت قیام سیدالشهداء علیه السلام در طول تاریخ توجهات اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است و اشخاص مختلف از ابعاد گوناگون به نهضت حسینی نظر کرده اند اما آنچه در این پژوهش در صدد بررسی آن هستم سوالی است که در طول تاریخ اسلام همواره مطرح بوده ( اگر انسان بداند که سرانجامش کشته شدن ،مظلومیت و اسارت اهل و عیال باشد القای نفس در تهلکه است که عقلا و شرعا بر حسب آیه کریمه وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ جایز نیست پس چرا امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و حتی خانواده اش را با خودش همراه کرد؟)

پاسخهای مختلفی به این سوال داده شده است و چون سوال جنبه های مختلف تفسیری ،فقهی،کلامی ،تاریخی و ... دارد و جهت رسیدن به یک پاسخ تحقیقی لازم است همه جوانب مورد توجه قرار گیرد جنبه های مختلف سوال مورد توجه و بررسی قرار گرفته است.

با توجه به اینکه عده ای در مواجهه با سوال فوق علم و آگاهی امام حسین علیه السلام  به سرانجام حرکتش را منکر شده اند لازم دیدیم قبل از بیان حکم عقلی و شرعی القاء در تهلکه،  قرائن و دلایل آگاهی امام علیه اسلام به سرانجام خونین حرکتش را بیان کنیم پس پژوهش خود را در دو بخش تقدیم می داریم :

بخش اول؛ بررسی آگاهی امام حسین علیه السلام به شهادت خود و یاران

علم غیب ائمه علیهم السلام

بایستی  قبل از اینکه به طور خاص به علم و آگاهی امام حسین علیه السلام  درباره شهادتش  بپردازیم درباره علم غیب امامان سخنی گفته باشیم البته بحث در مورد علم غیب و اینکه آیا این علم منحصر به خداوند متعال است و دیگران از آن بهره اى ندارند و یا اینکه دیگران نیز مى توانند داراى این علم باشند بحثى گسترده است . در کتب شیعه و سنی فراوان از علم غیب پیامبر و حضرت امیر علیه السلام و پیشگویی های آنها سخن گفته شده است مطالعه پیشگویی های حیرت آور امیر مومنان در جریانات مختلف نظیر جنگ نهروان ، جنگ جمل و ... کافی است که انسان به این باور عمیق برسد که خداوند متعال این علم را بطور یقین در اختیار امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده است و هیچ دغدغه و تردیدى در آن نیست اما سوالاتی  که در باره چند و چون علم غیب ائمه معصومین علیهم السلام گفته شده موضوعی است که باید مفصل در یک تحقیق جداگانه مورد بررسی دقیق قرار دهیم  و ما در این مقاله در صدد تعریف و بحث معناشناسی علم غیب و تبیین کم و کیف آن نیستیم  اما اجمالا عرض می کنیم؛

بر اساس باور جهان تشیع  ائمّه علیهم السّلام علوم و آگاهی هایی نزد ائمه علیهم السلام بوده که برای دیگران آن علوم غیب و دست نیافتنی بوده است .و بسیارى از بزرگان و معاریف اهل تسنّن به این معنى معترف اند [1] ،.درکتب معتبر اهل سنت فراوان دیده می شود که از علوم خاصه امیرمومنان علیه السلام سخن گفته شده است فقط یک مورد به عنوان نمونه ذکر می کنیم ؛ ابن مغازلى شافعى از ابن عباس از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل مى کند که فرمود:«لما صرت بین یدی ربّی کلّمنی وناجانی، فما علمت شیئاً إلّاعلّمته علیّاً فهو باب علمی».چون شب معراج به مقام قرب رسیدم، خداوند با من حرف زد و نجوى نمود. پس هر چه را یاد گرفتم به على علیه السلام نیز آموختم؛ لذا على باب علم من است.»[2]

بر این مطلب اضافه کنیم بیان ساده صاحب تفسیر اطیب البیان را که می فرمایند :« اینکه مى گوییم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم الصلاة و السلام داراى علم غیب بودند یعنى علومى که بر ما مخفى است آنها میدانستند پس نزاع در اینکه علم غیب مختصّ بخدا است یا اینها هم دارا بودند بى موضوع است زیرا اگر مراد علمى است که مختصّ باو است مثل علم ذات بذات، احدى جز او ندارد و اگر علومى است که بر غیر این خاندان مخفى است آنها عالم بودند»[3]

تذکر:چنانچه گفته شد مساله علم غیب دارای مباحث کلامی گسترده می باشد که می بایست در پژوهشی مستقل مورد بررسی قرار گیرد .

علم امام حسین علیه السلام  به شهادت خود و یاران

اینکه امام علیه السلام  به شهادت خود و اصحابشان آگاهی  داشتند از مسلمات نزد اغلب مسلمانان می باشد اما عده ای منکر علم امام حسین علیه السلام به سرانجام خونین حرکتشان شده اند  و آنچه موجب  تعجب است سخن  علامه طبرسی مفسر گرانقدر شیعه می باشد که به مناسبت تفسیر آیه «لا تلقوا ...» با ادبیاتی سخن گفته که   انتقاد سیره نویسان را برانگیخته است کلام ایشان عبارت است از این که  « اما در داستان حسین بن على علیهماالسلام و جنگش با طرفداران یزید که احتمال کشته شدن داشت  میتوان گفت روى چند جهت بود:1- او فکر میکرد که مردم نسبت او را با رسول اکرم در نظر دارند حضرتش را نمیکشند.2- حضرت میدانست و یا ظن قوى داشت که اگر جنگ هم نکند او را میکشند هم چنان که پسر عمش مسلم بن عقیل را کشتند در این صورت کشته شدن با عزت و در راه خدا و جهاد برایش آسان تر و گواراتر بود[4]

نگارنده به عنوان یکی از معتقدین به امامت معصومین علیهم السلام   و با توجه به تتبعی که در این باره در کتب معتبر شیعه داشته است هیچ تردیدی ندارد بر اینکه امام عالم به شهادتش با جزئیاتش بودند.

اخبار غیبی که توسط پیامبر در مناسبتهای مختلف درباره شهادت امام حسین علیه السلام بیان شده است موجب شده است که بسیاری از اصحاب و اهل بیت پیامبر آگاهی هایی درباره شهادت امام حسین علیه السلام داشته باشند  در کتب معتبر اهل سنت هم این از این قبیل اخبار فراوان دیده می شود .دراین بخش نخست به عنوان نمونه چهار مورد از روایات اهل سنت نقل را می کنیم و سپس پنج مورد از سخنان امام حسین علیه السلام مبنی بر آگاهی کامل از شهادت خود و یارانش را نقل خواهیم کرد  :

1.اسما بنت عمیس می گوید: وقتی امام حسین علیه السلام متولد شد، رسول خداصلی الله علیه وآله آمد فرمود: اسما!پسرم را بیاور من کودک را در پارچه سفیدی پیچیدم و به حضرت دادم.

حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، بعد در حالی که او را در دامن خود گذاشته بود، گریست.گفتم: پدر و مادرم فدایت چرا گریه می کنی؟.فرمود: برای این پسرم.گفتم: او در همین ساعت متولد شده و تو برایش گریه می کنی؟فرمود: آری ای اسما! گروه سرکشی او را می کشند، خدا شفاعتم را نصیبشان نکند.بعد فرمود: این خبر را به فاطمه نرسان که تازه فرزندش به دنیا آمده .[5]

2.روزی ام الفضل همسر عباس عموی پیامبر، خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: «یا رسول اللّه! من امشب خواب بدی دیدم، دیدم گویا قطعه ای از بدن مبارک شما جدا شده در دامن من افتاد.

فرمود: خیر است، فاطمه پسری می آورد که تو او را پرورش خواهی داد خدمت پیامبر رسیدم وکودک را در دامنش نهادم و چند لحظه از آن حضرت چشم برداشتم، وقتی دوباره نگاهش کردم، دیدم اشک از چشمانش سرازیر است.

گفتم: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللّه چرا گریه می کنی؟.فرمود: هم اکنون جبرئیل آمد و به من خبر داد که امت من این پسرم را می کشند» .[6]

3.هنگامی که امیرالمؤمنین صلی الله علیه وآلهبه طرف صفین می رفت در راه از کربلا گذشت در آن جا توقفی کرد وچنان گریست که زمین را از اشک خیس کرد آنگاه فرمود: «روزی خدمت رسول خدا رسیدم دیدم حضرت گریه می کند، گفتم: پدر و ماردم فدایت یا رسول اللّه! چرا گریه می کنی؟فرمود: هم اکنون جبرئیل این جا بود، او به من خبر داد که پسرم حسین در کنار شط فرات در زمینی به نام کربلا کشته خواهد شد و مشتی از خاک آنجا را برایم آورد تا ببویم و من نتوانستم از گریه خودداری کنم.و همان جا بود که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این جاست اقامتگاه و بارانداز ایشان، این جاست که خونشان را می ریزند، گروهی از آل محمد در این صحرا کشته می شوند که زمین و آسمان به حالشان گریه خواهد کرد.[7]

4.چنانچه اشاره رفت سرگذشت لاله گون امام حسین علیه السلام بر مردم آن زمان واضح و مسلم بود و شخصی مثل عبدالله بن عمر هم این را می دانست که امام حسین علیه السلام  شهید خواهد شد که گفتگوی او با سیدالشهداء علیه السلام در مکه بدین گونه نقل شده است :

ابن عمر گفت: اباعبدالله، خدایت رحمت کند. از خدایی که بازگشت تـو بـه سـوی او اسـت پـروا کـن! تـو نسبت به دشمنی و ستم این خـانـدان بـر خودتان آگاهی. مردم، این مرد ـ یزید بن معاویه ـ را بـه حکومت برگزیده اند. من ایمن نیستم از اینکه مردم به خاطر این زرد و سـفـیـدها [زر و سیم] به او بگروند و تو را بکشند و شمار بـسـیـاری در راه تـو، بـه هـلاکـت بـرسـنـد. مـن از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: «حسین کشته می شود، چنانچه او را بـکشند و از او دست بکشند و یاری اش ندهند، خداوند نیز تا روز قـیـامـت آنان را رها خواهد کرد». من به شما پیشنهاد می کنم که شما نـیـز هـمـانـند مردم با او صلح کنید و همانند دوران معاویه شکیبایی بورزید؛ باشد که خداوند میان شما و قوم ستمگر قضاوت کند! حـسـیـن علیه السلام گـفت: اباعبدالرحمن، آیا من با یزید بیعت می کنم و در صـلح بـا او وارد می شـوم، در حـالی کـه رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره او و پدرش، گفت آنچه را که گفت!؟[8]

چنانچه روشن شد پیشکویی پیامبر در شهادت امام حسین علیه السلام مطلبی نبود که کسی از آن غافل بماند و عبد الله بن عمر هم بدان وقوف کامل داشت که گفت : « مـن از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «حسین کشته می شود، چنانچه او را بـکشند و از او دست بکشند و یاری اش ندهند، خداوند نیز تا روز قـیـامـت آنان را رها خواهد کرد». پس این سخن که امام عاقبت کار خود را نمی دانست مردود است و آنچه مسلم است هم خود سیدالشهداء علیه السلام و هم مسلمانان صدر اسلام شهادت امام حسین علیه السلام  آنهم در عراق را می دانستند .

سخنان امام حسین علیه السلام در باره سرانجام خونبار خود و یارانش

ازسخنان سیدالشهداء علیه السلام که به مناسبتهای مختلف بیان شده است معلوم می گردد  آن حضرت به سرنوشت محتوم خود و یارانش با همه جزئیات نظیر محل قبر و کیفیت شهادت وقوف داشتند و بر اساس آگاهی هایی که توسط جد گرامی و پدر مکرمشان به ایشان رسیده بود کاملا آگاهانه به سمت شهادت گام برداشتند پنج مورد که در کتب مختلف نقل شده است را ذکر می کنیم :

1.بنابه نقل مرحوم راوندی وقتی  ام سلمه همسر رسول خداصلی الله علیه و آله از حرکت حسین بن علی علیهما السلام با خبر شد  به حضورش آمده و عرضه داشت:«لا تحزنی بِخُروجِکَ اِلَی الْعِراقِ...؛ با حرکت خود به سوی عراق مرا غمگین نکن ؛ زیرا من از جدت رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده ام که می فرمود فرزندم حسین در خاک عراق و در محلی به نام کربلا کشته خواهد شد.امام در پاسخ وی فرمود:«یا اُمّاه وَاَنَا اَعْلَمُ اَنِّی مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً وَعُدْواناً وَقَدْ شاءَ عَزَّوَجَلَّ اَنْ یَری حَرَمی وَرَهْطِی مُشَرَّدینَ وَاَطْفالی مَذْبُوحینَ مَأْسُورِینَ مُقَیَّدینَ وَهُمْ یَسْتَغِیثُونَ فَلا یَجِدُونَ ناصِراً»مادر! من  نیز می دانم که با  ظلم وستم و از  عداوت و دشمنی کشته خواهم شد و سرم از تنم جدا خواهد شد و خداوند بزرگ چنین خواسته است که   اهل بیت من آواره و فرزندانم شهید و به زنجیر اسارت کشیده شوند و صدای استغاثه آنان طنین انداز گردد ولی کمک و فریادرسی پیدا نکنند[9]

2. ابن قولویه در کامل الزیارات نقل می کند که: حسین بن علی علیهما السلام از مکه به سوی برادرش محمد بن حنفیه و سایر افراد از بنی هاشم این نامه را نوشت:بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحیم مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیّ اِلی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَمَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هاشِمٍ،اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اِسْتَشْهَدَ وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یُدْرِک الْفَتْحَ، وَالسَّلامُ از حسین بن علی به محمد بن علی و اشخاص دیگر از بنی هاشم. اما بعد: هر کدام از شما به من ملحق شود شهید خواهد شد و هر کس از همراهی من تخلف کند به پیروزی را نخواهد یافت .[10] در این بیان امام حسین علیه السلام کاملا روشن است که امام نه تنها به شهادت خود و یارانش آگاه بودند بلکه این را هم خوب می دانستند که بازماندگان هم نخواهند توانست بنی امیه را ساقط کرده و به پیروزی نایل شوند .

3. سیدالشهداء علیه السلام در مکه خطابه بی نظیری ایراد فرمودند که به «خط الموت» مشهور است این خطبه یکی از کرامات ظاهرات و معجزات باهرات آن حضرت است که شهادت خویش و یاران و ظلمهایی که بدو  رود باز نموده می فرماید:«اَلْحَمْدُللَّه وَماشاءَاللَّه وَلا قُوّة اِلاّ بِاللَّه وصَلّی اللَّه عَلی رَسُولِهِ، خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقلادَةِ عَلی جِیدِالفَتاةِ وَما اَوْلَهَنِی اِلی اَسْلافی اِشْتِیاقِ یَعْقُوبَ اِلی یُوسُفَ وَخَیَّرلی مَصْرَعاً اَنَا لاقِیِه کَاَنَّی بِاَوْصالِی تَتَقَطَّعها عُسْلان الْفَلَواتِ بَیْنَ النّواویس وَکَرْبَلا فَیَمْلأنَّ مِنِّی اَکْراشاً جوفاً وَاَجْرِبَة سُغْباً لامَحیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَااللَّه رِضانا اَهْل البَیْتِ نَصْبِرُ عَلی بَلائِهِ وَیُوَفِّینا اُجُورَالصّابِرِینَ لن تشذ عن رسول الله لحمته، و هی مجموعة له فی حظیرة القدس، تقربهم عینه و ینجزبهم وعده، من کان باذلافینا مهجتة و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا انشاء الله تعالی فرزندان آدم را از مرگ گزیر نیست که بسان قلاده بر گردن آدمیان محیط است، و من به ملاقات اسلاف طاهره خویش همان اشتیاق دارم که حضرت یعقوب رابه یوسف صدیق بود، باری تعالی عزاسمه برای مشهد مقدس من زمینی اختیار فرموده که مرا از آن ناگزیر است، پنداری که همی بینم در زمین کربلا گرگان بدن شریف و پیونداعضای پاک مرا از یکدیگر بگسلند تا شکمهای خویش بدان انباشته کنند، و ما اهل بیت عصمت و طهارت به رضای خداوندی خشنودیم، و بر بلای او شکیبا تا بما اجر صابران عطا فرماید، هرگز پاره تن حضرت رسول صلی الله علیه وآله از او جدا نیفتد، و در بهشت برین با آن حضرت در یک جای گرد آید، و باری جلت کلمته البته وعده خود وفا فرماید، و چشم پیغمبر خود را درباره اولاد او روشن نماید، آنکه آرزومند بهشت جاویدان باشد و سر و جان در راه محبت ما همی دهد بسیج سفر کند تا چون سعادت ملازم رکاب من باشد که من نیز بامدادان نهضت خواهم فرمود انشاء الله تعالی.[11]

4.محمد حنفیه که برای انجام مناسک حج و دیدار حسین بن علی علیهما السلام به مکه وارد شده بود و بنابه نقل مرحوم علامه حلی (ره) شدیداً مریض بود ، شبانه و قبل از حرکت امام به حضور وی رسید و عرضه داشت:برادر! تو که بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه را نسبت به پدرت علی و برادرت حسن علیهما السلام دیده ای، من می ترسم این مردم با تو نیز پیمان شکنی کنند، پس بهتر است به سوی عراق حرکت نکنی و در همین شهر مکه بمانی؛ زیرا تو در این شهر و در حرم خدا بیش از هر شخص دیگر عزیز و مورد احترام مردم هستی.امام در پاسخ وی فرمود: خوف این هست که یزید مرا در حرم خدا با مکر و حیله به قتل برساند و بدین وسیله احترام خانه خدا درهم شکسته شود.محمدبن حنفیه پیشنهاد نمود که در این صورت بهتر است به جای عراق به سوی یمن یا منطقه مورد امن دیگری حرکت کنی.امام فرمود: پیشنهاد و نظریه تو را نیز مورد توجه قرار می دهم.

ولی حسین بن علی علیهما السلام اول صبح به سوی عراق حرکت نمود و چون خبر به محمدبن حنفیه رسید با عجله هرچه بیشتر خود را به امام رسانیده افسار شتر آن حضرت را در دست گرفت و عرضه داشت برادر! مگر تو دیشب وعده ندادی که درخواست و پیشنهاد مرا مورد مطالعه قرار بدهی؟

امام در پاسخ وی چنین فرمود:« بَلی ولکن بَعْدَما فارَقْتُکَ اَتانی رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم وَقالَ یا حُسَیْنُ اُخْرُجْ فَاِنّ اللَّهَ تَعالی شاءَ اَنْ یَراکَ قَتِیلاً »آری ولی پس از آنکه از هم جدا شدیم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به خواب من آمد و فرمود: حسین حرکت کن؛ زیرا خدا خواسته است که تو را کشته ببیند.محمد حنفیه با شنیدن این سخن امام گفت:«اِنَّاِ للَّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ سپس انگیزه حرکت دادن اطفال و زنان را در چنین شرایط حساس و خطرناک جویا گردید. امام در پاسخ آن هم چنین فرمود:«وَقَدْ شاءَاللَّه اَنْ یَراهُنَّ سَبایا؛ خدا خواسته است آنها را نیز اسیر ببیند.[12]

5. روز دوّم محرم الحرام سال شصت و یکم هجری هنگام ورود به کربلا وقتی از نام آن وادی سوال فرمود وقتی در جواب گفته شد که  اینجا کربلا ست چون امام مظلوم آن نام محنت انجام را شنید، آب حسرت از دیده هاى مبارکش فرو ریخت و فرمود: اللّهمّ انّى اعوذبک من الکرب والبلاء.پس فرمود که: هَذَا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِکَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا[13] این موضع کرب و بلا و محل محنت و عنا است. فرود آیید که این جا منزل و محل خیام ما است، و این زمین جاى ریختن خون ما است. در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما، خبر داد جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به این ها، پس در آن جا فرود آمدند .


بخش دوم : پاسخ کلی به  سوالات فروان

از آنچه گفته شد روشن گردید که این ادعا که امام ازشهادت خود اطلاع نداشتند بی اساس است و همه قراین و شواهد دلالت می کند بر اینکه سیدالشهداء علیه السلام به طور دقیق از شهادت خود آگاه بودند با پذیرش این مطلب سوالا ت مختلفی متولد می شوند و یکی از برجسته ترین سوالات(غیر از سوال اصلی پژوهش حاضر) عبارت است از اینکه اگر مساله شهادت امام حسین علیه السلام به دست سپاه یزید معلوم بود آیا این موجب آن نمی شود که گفته شود امام حسین علیه السلام  و یزید مجبور بودند پس هیچکدام پاداش و مجازات ندارند؟

باید گفت این سوال ظرفیت آن را دارد که در پژوهش مستقلی مورد بررسی قرار گیرد اما در این مقاله به طور مختصر عرض می کنیم:علم الهی و مساله جبر از مسائل مهم کلامی است که از دیر باز مطرح بوده است و توسط علماء کلامی پاسخ های مختلفی به این سوال داده شده است اگر شبهه «علم ازلی الهی و جبر» حل شود ، اینکه خداوند متعال با علم ازلى خود مى دانست که امام حسین علیه السلام با حسن اختیار خود این حرکت عظیم را انجام خواهند داد  و یزید با سوء اختیار خود این ننگ ابدی را برای خود رقم می زند واین علم غیبی  را به پیامبرش و به امامان اطلاع داده بود  خود به خود مرتفع خواهدشد

تاکید می کنیم که حقیقتا این سوال را نمی توان در چند سطر پاسخ داد فقط نکته ای را سربسته عرض می کنیم و متذکر می شویم که جهت مطالعه مفصل مطلب می توان به کتابهای که در این خصوص نوشته شده اند نظیر کتاب انسان و سرنوشت شهید مطهری مراجعه کرد : علم الهی با علم انسانها تفاوت ماهوی دارد مثلا زمان و مکان برای علم الهی مدخلیت ندارد و همانطوری اطلاع بعدی انسانها در یک حادثه ای مدخلیت ندارد اطلاع و علم الهی در وقوع حادثه مدخلیت ندارد .

و سوالات مختلف دیگر نیز  پیش می آید مثلا این سوالها  که :1. چرا خانواده خود را همراه کردند؟ 2 . حالا که می دانستند شهید می شوند چرا همه فنون نظامی و لوازمات تدافعی را جهت زنده ماندن  به کار می گرفتند ؟3.چرا در طول مسیر و در شب عاشوراء یارانش را به رفتن ترغیب می کردند؟4. چرا امام علیه السلام در سرزمین کربلا عمر سعد و لشکر یزید را موعظه می کردند که ازجنگ با او بازگردند ؟و ...

اگر چه جا دارد در مورد هر یک از سوالات پژوهش مستقلی ارائه شود تا عظمت حسینی آشکارتر گردد ولی در این بخش به پاسخ کلی بسنده می کنیم ؛ امام حسین علیه السلام در مراحل مختلف قیام نورانی و حرکت شجاعانه و سرشار از ایمانشان همه جوانب و زوایا را در نظر داشتند تا همه مصالح را تامین کرده باشند و برای آنکه شهادت و مظلومیتش حداکثر فائده را برای بقای اسلام و احیای دین داشته باشد تمام دقایق و نکات را مراعات کرد. از مکه بیرون آمدند برای اینکه در مکه او را نکشند و حرمت حرم هتک نشود ،خانواده را همراه کردند تا جلوه نورانی و قدوسی قیام حسینی با حرکت های گردنکشان و قدرت طلبان مستکبر متمایز شود ،اشخاص مختلف از طبقات و اقشار مختلف را در نهضت خود سهیم کردند تا در طول تاریخ همه بدانند که در قبال حقیقت مسولیت دارند و می توانند نقشی ایفاء کنند . پیوسته  سرانجام خونین نهضت را به یاران گوشزد می کردند تا کسانی که با اهداف و غرضهای پست او را همراهی می کردند از او جدا شوند

در پاسخ این قبیل سوالها شیخ شوشتری (ره) بیان کاملی دارند  ایشان با تبیین دو نوع تکلیف به حضرت سیدالشهداء علیه السلام مطالب فاخری دارند که باید مورد توجه قرار گیرد  اگر چه طولانی است ولی به جهت اشتمال بر مطالب فاخر و عالمانه ترجمه کلامشان را از کتاب اشک روان بر امیرکاروان که یکی از ترجمه های خصایص الحسینیه است نقل می کنیم:« اما تکلیف واقعی   باعث شد که او   خود ، اصحاب، اهل و اطفالش را در معرض شهادت و  اسیری و ذلت،قرار دهند با اینکه همه را میدانست و اما تکلیف ظاهری، اقتضاء می کرد آنحضرت سعی تمام در حفظ و حمایت عیال پیغمبر نمایند، اما از برای او ممکن نشد، تمام دنیا را بر او سخت گرفتند، یزید عنید به عامل مدینه نوشت که آنحضرت را شهید کند، حضرت فرار نمود به مکه در حالتی که این آیه تلاوت می نمود: (فخرج منها خائفا یترقب) [ترسان و نگران از آن بیرون رفت.] پس به حرم خدا پناه برد که آن را خدا مأمن قرار داده است، حتی از برای کفار، و قاتل نفس محترمه، و وحوش، و طیور و اشجار، و نباتات، بازخواستند که او را در آنجا به قتل آورند، پس از احرام حج عدول به عمره نمود، محل گردید، و تکلیف ظاهرش توجه به کوفه بود، چون اهل آن تماما مکاتیب بسیار و عرائض بیشمار به خدمتش نوشتند: که ما همه سامع و مطیع امر توایم ، و حضرت مسلم هم نوشت که مردم بیعت نمودند ، پس حجتی از برای آن جناب نماند، و چون به نزد ایشان آمد و نقض بیعت نمودند، متمکن از رجوع نگردید، و اگر برمی گشت کجا می رفت؟! هیچ مأمنی از برایش نبود، و اگر بیعت می کرد او را به ذلت می کشتند، و شاهد بر این امور آن است که چون برادرش محمد بن حنفیه به خدمتش عرض کرد که به سوی یمن برو، یا به صحراها و کوهها فرار کن، حضرت فرمودند: اگر در سوراخ جانوری بروم هر آینه مرا بیرون آورند و بکشند ، و چون فرزدق عرض کرد که: یابن رسول الله چرا حج را تمام نفرمودی؟ فرمودند: اگر مانده بودم مرا می گرفتند و ابوهره ازدی در منزل ثعلبیه عرض کرد: چرا از حرم خدا و حرم جدت مفارقت نمودی؟ فرمودند: ای اباهره، بنی امیه مالم را بردند صبر کردم، و سب و شتم عرضم نمودند صبر کردم، حال می خواهند خونم را بریزند پس فرار کردم ، و عمرو بن لوذان که شخصی بود از بنی عکرمه به آن حضرت عرض کرد: در بطن عقبه که کجا می روید؟ فرمود: به کوفه می روم، عرض کرد: تو رابه خدا قسم می دهم برگرد که نمیروی مگر به سوی شمشیرها، ونیزه ها و اگر اهل کوفه امر را صاف نموده بودند از برایت ضرری نداشت، حضرت فرمودند: رأی صواب بر من مختفی نیست، و لکن حکم خدا لابد مجری است، و ایشان البته دست از من برنخواهند داشت تا اینکه این دل خون شده را از سینه ام بیرون آورند. و این کلام که فرمود: حکم خدا باید مجری شود اشاره به تکلیف واقعی است، و اینکه فرمود: مرا نخواهند گذاشت اشاره به حکم ظاهری و اضطرار آن جناب است، و اینکه فرمود: این دل خون شده اشاره است به شدت مصیبت آنسرور در آن خاک، که هنوز اول امر بوده، و شاهد بر آنکه گفتیم: اگر بیعت می کرد باز او را می کشتند، آن است که ابن زیاد لعین نوشت که باید بر حکم من و حکم یزید نازل شود و بیعت کند و شمر لعین گفت: حسین (علیه السلام) بیعت کند بعد رأی خود را در حق او خواهیم دید ، واگر خیال کشتنش را نداشتند چنین نمی گفتند، و آنحضرت غرض ایشان دانست، این بود که فرمود: برای شما اقرار نخواهم نمود مانند غلامان و دست ذلت به شما نخواهم داد ،[14]

نتیجه اینکه: امام می دانست که کشته خواهد شد و این علم هم از مجرای عادی قابل درک بود و هم از مجرای علم غیب اما می بایست کاری می کردند که هم به تکلیف ظاهری عمل می کردند و هم به تکلیف واقعی و اگر در مدینه یا مکه با دشمنان خدا می جنگیدند باز هم شهید می شدند آنچه هم با تکلیف ظاهری و هم با تکلیف واقعی مطابقت داشت حرکت به سمت کوفه بود


بخش سوم؛ پاسخ های مختلف به شبهه ای که مطرح شد

بخش اول فقط در صدد اثبات این حقیقت  که امام حسین علیه السلام نسبت به سرانجام حرکتشان علم داشتند گذشت و بخش دوم یک پاسخ کلی برای سوالات مطرح شده بود اما  در این بخش به بررسی دقیق شبهه وارد می شویم همه پاسخهایی که به سوال مطرح شده ارائه گردیده است را  در سه  نوع تقسیم می کنیم :

1. اسرار قیام امام حسین علیه السلام برای ما روشن نیست

یکی از پاسخهایی که توسط دانشمندان اسلامی به سوال فوق داده شده است پاسخی است که در مورد موارد خاص ارائه شده است و از آنها با عنوان قضیه فی الواقعه یاد می شود .  همانطوری که در داستان شگفت انگیز ملاقات حضرت موسی و حضرت خضر اتفاقاتی می افتد که با موازین فقهی شناخته شده  سازگاری ندارد و اسرارش برای شخصی مثل حضرت موسی هم روشن نبود، در رفتار معصومین علیهم السلام  هم  مواردی هست که در چهارچوب قواعد فقهی شناخته شده نمی گنجد و فقهاءاز این موارد با عنوان «قضیه فی الواقعه» یاد می کنند در مورد قیام آگاهانه امام حسین علیه السلام  هم  گفته شده است که در قیام امام علیه السلام  هم اسرار زیادی وجود دارد که برای ما آشکار نیست که اگر بر حسب ظاهر با دستوری از دستورات مکلفین سازگار نیست علتش این است که از این قبیل موارد میباشد .سخن مرحوم صاحب جواهر را در این باره نقل می کنیم :« آنچه از امام حسین علیه السلام سر زده است  از امور غیبیه و اسرار نهفته ربوبیه است که  میان وی و خدای متعال وجود داشته است و فهم آن از توان ما بیرون است و با توجه به اینکه دشمنان در صدد قتلش بودند و تکلیف ویژه ای متوجهش بود که با عمل به آن دین جدش را حفظ کند  و همچنین معصوم ازخطاء و اشتباه هست هیچ راهی برای اعتراض به گفتار و رفتارشان نیست»[15]

حضرت آیت الله صافی در این باره می فرمایند: فعل و قول و تقریر (سنّت) امام نیز مانند پیغمبر از ادله احکام شرعیه است و در شأن ما نیست که با اجتهاد خود، وظیفه ی امام را معین کنیم. بلی، از نظر فقهی و استنباط و تعیین تکلیف خودمان، تعقیب این بحث مفید و سودمند است. به هرحال در اعمال و روش انبیا و ائمه ـ علیهم السّلام ـ اسرار و حکمی از امتحان عباد و اتمام حجت و تکمیل نفوس و استصلاح بندگان و... مندرج است که آشنائی فی الجمله به آن حکمتها و مصالح، محتاج به غور و دقت بسیار در آیات و احادیث و حالات و رفتار ایشان است و آنچه ما بنویسیم، نیست مگر اندکی از بسیار و قطره ای از دریا.[16]

شیخ شوشتری(ره) در این باره می فرمایند: همچنان که از برای حضرت پیغمبر احکام خاصه بود از تکلیف وضعیه، و از برای هر یک از ائمه نیز حکم مخصوصی بود در مقام امامت، و سلوک با رعیت که در آن صحیفه ی مهر شده ثبت بود، و هر یک عمل به تکلیف خود نمودند و اعتراض بر ایشان نبوده، همچنین آنجناب مأمور بود به همین قسم که عمل نمود، پس نباید اعتراض نمود که: چرا اقدام کردند بر کاری که قطع داشتند در آن به ضرر و اتلاف نفوس، زیرا که ایشان رسیدند به مقام کمال به سبب تسلیم اوامر الهی، و حضرت حسین علیه السلام  مخصوص شد به اینکه در تکلیف خود جمع نمود بین تکلیف ظاهری که موافق تکلیف سایر عباد است، و بین تکیف واقعی که خاص آن جناب بود، و این جمع مختص به آن جناب است.[17]

2.امام حسین علیه السلام نسبت به علم غیبشان تکلیفی نداشتند

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله  إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار [18]همانا من قضاوت می کنم میان شما به شاهد و یمین و برخی از شما در اثبات ادعای خود زیرک تر است پس هر مردی که از مال برادرش چیزی را به سود او گرفتم و به او دادم ، آن مال همانند پاره ای از آتش است .

چنانچه در این روایت بیان شده است معصومین اگر چه به بسیاری از امورآگاهی داشتند ولی از آن دانش غیبی جهت قضاوت بهره نمی گرفتند عده ای از بزرگان در پاسخ سوال مطرح شده نیز به این پاسخ بسنده کرده اند که چون علم ائمه معصومین علیهم السلام به شهادتشان از طریق عادی نبوده است و ایشان نسبت به علمی که از مجرای غیر عادی (غیب) برایشان حاصل می شود ملکف نشده اند پس اگر چه می دانستند شهید می شوند ولی حکم حرمت  القاء نفس در تهلکه ، حرکت آنها به سمت شهادت را شامل نمی شود.

علامه مجلسی بعد از طرح این سوال که حفظ نفس به حکم عقل و شرع واجبست و جایز نیست که انسان خود را به هلاکت اندازد، پس چرا على علیه السلام آن شب به مسجد رفت، آنگاه در مقام جواب میفرماید: کسى که مقدرات خدا و علل اسباب آنها را نمیداند، میتواند از آنها دورى و اجتناب ورزد و باجتناب مکلف شود، اما کسى که به جمیع حوادث و پیش آمدها عالمست، چگونه ممکن است او را باجتناب و دورى از آن مکلف نمود. اگر چنین تکلیفى ممکن باشد، لازم آید که هیچ یک از مقدرات نسبت باو واقع نشود، پس امامان ما علیهم السلام به جمیع حوادث و بلاهائى که بر آنها واقع مى شود عالمند و تکلیف هم ندارند که طبق این علم عمل کنند و از آن بلاها اجتناب و دورى ورزند، چنان که پیغمبر و امیرالمومنین صلّى اللَّه علیهما منافقین را میشناختند و از عقاید فاسد آنها آگاه بودند، ولى مکلف نبودند که از آنها دورى کنند و با آنها معاشرت و ازدواج ننمایند یا آنها را بکشند و یا طرد کنند تا زمانى که عمل موجب قتل و طرد از آنها مشاهده نشود.

همچنین امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه با آنکه میدانست که در ظاهر بر معاویه ظفر نمیکند و میدانست که معاویه پس از وى خلافت میکند، ولى از جنگیدن با او کوتاهى نفرمود، بلکه نهایت کوشش را بکار برد تا شهید گشت و خود آن حضرت خبر میداد که من کشته میشوم و پس از من معاویه بر شیعیانم تسلط پیدا میکند و همچنین امام حسین علیه السلاممیدانست که اهل عراق با او پیمان شکنى میکنند و خود او با اولاد و اصحابش کشته مى شود و بارها از این مطلب خبر میداد ولى از جانب خداوند متعال مکلف نبود که بعراق نرود و جان خود را حفظ کند. [19]

3. اقدام امام حسین علیه السلام با موازین شرعی کاملا مطابقت دارد

آنچه در این بخش گفته می شود در واقع پاسخ اصلی  به سوال پژوهش می باشد و اگر پاسخ های قبلی را نادیده بگیریم و مساله را از باب قضیه فی الواقعه محسوب نکنیم و علم و آگاهی امام حسین علیه السلام  را نه از طریق غیب بلکه از طرق عادی در نظر بگیریم یعنی قرائن و نشانه های فراوانی از قبیل شرایط حاکم بر کوفه ،سستی اراده مومنین در دفاع از حریم دین و حاکمیت اعتقاد غیر شیعی و ... وجود داشت که سرانجام حرکت را بر هر انسان تیز بین مشخص می کند و دانایی امام حسین علیه السلام نسبت به این مسایل بر کسی پوشیده نیست و چنانچه در بخش اول و در سخنان سید الشهدا علیه السلام اشاره رفت امام به این مسایل وقوف داشتند و شکی نیست که امام نه برای حکومت کوفه بلکه برای آبیاری درخت اسلام با خون پاک خود و یاران قدم در این راه گذاشته بودند .

حال باید دید آیا چنین اقدامی از نظر شرع و عقل مجاز می باشد؟کاری که در این بخش باید صورت بگیرد طرح دلایلی است که ادعا شده است که به عدم جواز حرکت استشهادی دلالت می کند نظیر آیه شریفه «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه » و سپس دلایلی که می توان به جواز حرکت استشهادی استدلال کرد خواهیم پرداخت.

آیه لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه در صدد بیان چه مطلبی است ؟

با توجه به اینکه مهم ترین دلیل که از آن جهت استدلال به عدم جواز حرکت استشهادی استفاده کرده اند آیه شریفه ای است که می فرماید:«وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»در راه خدا، انفاق کنید، خود را به هلاکت نیفکنید، احسان کنید که خدا احسان پیشگان را دوست می دارد.نخست باید به این آیه و معنی و مفهوم آن بپردازیم   باید دید این آیه در صدد بیان چه مطلبی است ؟ می فرماید انفاق کنید و خودتان را به هلاکت نیاندازید و اگر چه انفاق ظهور در انفاق مالی دارد ولی بالاترین انفاقها انفاق  جان و شهید شدن است . آیه در صدد بیان این است که اگر از انفاق سرپیچی کنید خود را به هلاکت واقعی انداخته اید زیرا نادیده گرفتن دستورات خدا کیفر سختی را به همراه دارد پس می توان گفت کسانی که شهید شدن را القاء نفس در تهلکه گرفته اند درست عکس معنای آیه را به این آیه بخشده اند .قرائن و شواهدی نیز بدین معنا دلالت می کند از جمله ماجرایی که در الدر المنثور [20]به چند طریق از اسلم ابى عمران روایت شده است که گفت: در قسطنطنیه مى جنگیدیم، فرمانده نیروى مصر عقبة بن عامر، و فرمانده نیروى شام فضالة بن عبید بود (روزى) لشکر عظیمى از روم در برابر ما صف آرایى کرد، ما نیز در برابر آنها صف آرایى کردیم، مردى از مسلمانان بر صف روم حمله کرد بطورى که داخل در صف ایشان شد، مردم صدایشان به گفتن سبحان اللَّه و اینکه چرا این مرد خود را به تهلکه افکند بلند شد، ابو ایوب صحابى رسول خدا ص برخاست و فریاد زد هان اى مردم: چرا شما این آیه را تاویل مى کنید، و مساله جهاد در راه خدا را از مصادیق آن مى شمارید؟ این آیه در باره ما انصار نازل شد، که وقتى خدا دین خود را غلبه و عزت داد، و یاوران آن بسیار شدند، بعضى از ما پنهانى از رسول خدا ص به بعضى دیگر گفتند: فعلا که خدا دین خود را عزت داد، و یارى کرد ما به سر وقت اموالمان برویم، که بى صاحب مانده است، و چرا نباید این کار را بکنیم و به اصلاح آنچه از اموال که فاسد شده بپردازیم؟ اینجا بود که خداى تعالى در رد گفتار ما این آیه را نازل کرد:" وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ" پس (بر خلاف آنچه شما پنداشته اید) تهلکه جهاد در راه خدا نیست، بلکه عبارت است از ترک جهاد و پرداختن به اصلاح اموال.[21]

فخر رازی در تفسیر خود ذیل آیه 195 سوره بقره در این که نهی در «لا تلقوا...» هر حرکت اسشهادی را شامل نمی شود 4 دلیل ذکر می کند واز جمله می گوید: زمانی پیامبر در اوصاف بهشت سخن می گفت ، مردی از انصار به او گفت :اجازه می دهی در جنگ خود را به کشتن دهم . فرمود: بهشت برای تو خواهد بود پس برخاست و خود را به قلب دشمن زد و حمله برد تا در برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شد.

و مردی دیگر پس از آن که پیامبر بهشت را توصیف کرد، زره خود را بیرون آورد و دور انداخت و خود را در انبوه دشمن انداخت و به آنان حمله برد تا کشته شد.

فخر رازی در ضمن بیان این روایات جمله خوبی دارد : « ای لا تقتحموا فی الحرب بحیث لا ترجون النفع، و لا یکون لکم فیه إلا قتل أنفسکم» یعنی اگر بگوییم آیه از به هلاکت انداختن جان نهی می کند مراد آن است که در جنگی که درآن امید هیچ نفعی نباشدونتیجه ای  جز هلاکت جانتان ندارد اقدام نکنید .[22]

مطلب دیگر اینکه اگر اطلاق آیه را به آن صورت که  ادعا شده یعنی هرجا القاء در هلاکت باشد نباید اقدام کنی،بپذیریم این معنا با آیات فراوانی که دستور به جهاد و استقامت تا حد مرگ و شهادت می دهد معارض خواهد بود بر این اساس است که فقهاء بزرگ، قایل شده اند به اینک

  • زهرا حسینی

    زهرا حسینی

    • ۱۳۹۲/۰۸/۱۹ - ۲۲:۳۵:۳۰

    فقد میتونم بگم سلام بر حسین و ذره ی پاکش و ممنون از این نوشته تاثیرگذار

  • Donnie

    Donnie

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۶ - ۰۹:۰۹:۱۰

    First of all I want to say wonderful blog! I had a quick
    question in which I'd like to ask if you do not mind. I was curious to know how you center yourself and clear your head prior to writing.
    I have had a hard time clearing my thoughts in getting my ideas out there.
    I truly do take pleasure in writing however it just seems like the first 10 to
    15 minutes are usually lost just trying to figure out how to begin. Any ideas or tips?
    Cheers!