بهشت آدم کدام بهشت بود؟

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۱ دیدگاه

بهشت آدم کدام بهشت بود؟  

گروهى معتقدند که او در بهشت موعود و جنّة الخلد که براى نیکان و پاکان معیّن شده است، ساکن شد در حالى که جمع دیگرى آن را باغ خرّم و سرسبزى از باغهاى این دنیا و به تعبیر دیگر بهشت دنیا مى ‏دانند و به چند دلیل استدلال کرده ‏اند:

نخست این که بهشت موعود قیامت، یک نعمت جاودانى است و خارج شدن از آن ممکن نیست. دیگر این که ابلیس با آن همه آلودگى و کفر و سرکشى چگونه ممکن است گام در چنین مکان مقدّس و پاکى بگذارد؟ و اگر گفته شود ابلیس براى وسوسه آدم هرگز در بهشت نبود، بلکه در بیرون بهشت ایستاده بود و آدم را وسوسه کرد، در پاسخ مى‏ گوییم: این سخن با آیه 36 سوره بقره که مى ‏گوید: «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»، به همه آنها (آدم و حوا و ابلیس) گفتیم که از بهشت فرود آیید و خارج شوید در حالى که بعضى دشمن بعضى دیگر خواهید بود» سازگار نیست.
افزون بر این، در روایات متعدّدى که از امامان اهل بیت (ع) رسیده است، تصریح شده که بهشت آدم، باغى از باغهاى سرسبز دنیا بود، از جمله حسین بن بشّار مى ‏گوید: از امام صادق (ع) در باره بهشت آدم سؤال کردم، فرمود: «جنّة من جنان الدّنیا یطلع علیها الشّمس و القمر و لو کانت من جنان الخلد ما خرج منها ابدا، باغى از باغهاى (خرّم) دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مى ‏تابید و اگر بهشت‏ جاودان بود، هرگز آدم از آن بیرون نمى ‏آمد».(1) مرحوم کلینى در کتاب کافى حدیث دیگرى شبیه آن، از حسین بن میسّر از امام صادق (ع) نقل کرده است.(2) تنها ایرادى که در این جا ممکن است بر این سخن گرفته شود، همان تعبیرى است که در خطبه اول نهج البلاغه آمده است که مى ‏فرماید: (نفاسة علیه بدار المقام) شیطان، آدم را به خاطر این که بر او حسادت مى ‏ورزید از این که او در سراى پایدار است، وسوسه کرد و فریب داد.
ولى ممکن است این تعبیر، اشاره به این باشد که اگر این خلاف را مرتکب نمى ‏شد، مدّتهاى طولانى در بهشت مى ‏ماند، سپس گام به این زمین مى ‏گذاشت، ولى این ترک اولى او را به زودى از بهشت خارج کرد و به زمین فرستاد، یا این که گفته شود او مى ‏خواست آدم را از جنّة الخلد و بهشت قیامت محروم سازد چرا که اگر آدم از هر نظر مطیع فرمان خدا مى ‏بود به جنّة الخلد راه مى ‏یافت.
آیا آدم مرتکب گناهى شد؟!
آنها که ارتکاب گناه را براى انبیا- مخصوصا در این گونه امور- جایز مى ‏شمرند، ابا ندارند که بگویند آدم مرتکب گناه شد، امّا پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام که معتقدند انبیا از هر گناه و خطایى مصون و محفوظ هستند- چه آنچه مربوط به باب اعتقادات و تبلیغ احکام دین است و چه آنچه مربوط به اعمال و کارهاى روزمرّه، چه قبل از نبوّت و چه بعد از نبوّت-(3) معتقدند که آدم هرگز مرتکب‏ گناهى نشد . بایستی دانست که گناه بر دو قسم است:

گناه مطلق و گناه نسبى. گناه مطلق، چیزى است که براى همه گناه است مانند دروغ و دزدى و شرب خمر، ولى گناه نسبى، آن است که نسبت به عموم مردم گناه نیست، بلکه شاید براى بعضى، عمل مستحبى محسوب شود امّا همین عمل مباح یا مستحب، اگر از مقرّبان درگاه الهى صادر شود دور از انتظار است و واژه عصیان بر آن اطلاق مى ‏شود امّا نه به معناى گناه مطلق، بلکه گناه نسبى و منظور از ترک اولى هم، همین است.
بعضى نیز گفته ‏اند که نهى آدم از درخت ممنوع، نهی الهى (مولوى) نبود، بلکه نهى ارشادى بود همانند دستور طبیب که مى‏ گوید: فلان غذا را نخور که بیمارى تو طولانى مى ‏شود. بدیهى است مخالفت طبیب، نه توهینى به طبیب است و نه گناه و عصیانى نسبت به فرمان او، بلکه نتیجه آن درد و رنجى است که عاید مخالفت کننده مى ‏شود.
در بعضى از آیات مربوط به جریان آدم، اشاره ‏اى به این معنى دیده مى ‏شود:.....

بهشت آدم کدام بهشت بود؟  
گروهى معتقدند که او در بهشت موعود و جنّة الخلد که براى نیکان و پاکان معیّن شده است، ساکن شد در حالى که جمع دیگرى آن را باغ خرّم و سرسبزى از باغهاى این دنیا و به تعبیر دیگر بهشت دنیا مى ‏دانند و به چند دلیل استدلال کرده ‏اند:

نخست این که بهشت موعود قیامت، یک نعمت جاودانى است و خارج شدن از آن ممکن نیست. دیگر این که ابلیس با آن همه آلودگى و کفر و سرکشى چگونه ممکن است گام در چنین مکان مقدّس و پاکى بگذارد؟ و اگر گفته شود ابلیس براى وسوسه آدم هرگز در بهشت نبود، بلکه در بیرون بهشت ایستاده بود و آدم را وسوسه کرد، در پاسخ مى‏ گوییم: این سخن با آیه 36 سوره بقره که مى ‏گوید: «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»، به همه آنها (آدم و حوا و ابلیس) گفتیم که از بهشت فرود آیید و خارج شوید در حالى که بعضى دشمن بعضى دیگر خواهید بود» سازگار نیست.
افزون بر این، در روایات متعدّدى که از امامان اهل بیت (ع) رسیده است، تصریح شده که بهشت آدم، باغى از باغهاى سرسبز دنیا بود، از جمله حسین بن بشّار مى ‏گوید: از امام صادق (ع) در باره بهشت آدم سؤال کردم، فرمود: «جنّة من جنان الدّنیا یطلع علیها الشّمس و القمر و لو کانت من جنان الخلد ما خرج منها ابدا، باغى از باغهاى (خرّم) دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مى ‏تابید و اگر بهشت‏ جاودان بود، هرگز آدم از آن بیرون نمى ‏آمد».(1) مرحوم کلینى در کتاب کافى حدیث دیگرى شبیه آن، از حسین بن میسّر از امام صادق (ع) نقل کرده است.(2) تنها ایرادى که در این جا ممکن است بر این سخن گرفته شود، همان تعبیرى است که در خطبه اول نهج البلاغه آمده است که مى ‏فرماید: (نفاسة علیه بدار المقام) شیطان، آدم را به خاطر این که بر او حسادت مى ‏ورزید از این که او در سراى پایدار است، وسوسه کرد و فریب داد.
ولى ممکن است این تعبیر، اشاره به این باشد که اگر این خلاف را مرتکب نمى ‏شد، مدّتهاى طولانى در بهشت مى ‏ماند، سپس گام به این زمین مى ‏گذاشت، ولى این ترک اولى او را به زودى از بهشت خارج کرد و به زمین فرستاد، یا این که گفته شود او مى ‏خواست آدم را از جنّة الخلد و بهشت قیامت محروم سازد چرا که اگر آدم از هر نظر مطیع فرمان خدا مى ‏بود به جنّة الخلد راه مى ‏یافت.
آیا آدم مرتکب گناهى شد؟!
آنها که ارتکاب گناه را براى انبیا- مخصوصا در این گونه امور- جایز مى ‏شمرند، ابا ندارند که بگویند آدم مرتکب گناه شد، امّا پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام که معتقدند انبیا از هر گناه و خطایى مصون و محفوظ هستند- چه آنچه مربوط به باب اعتقادات و تبلیغ احکام دین است و چه آنچه مربوط به اعمال و کارهاى روزمرّه، چه قبل از نبوّت و چه بعد از نبوّت-(3) معتقدند که آدم هرگز مرتکب‏ گناهى نشد . بایستی دانست که گناه بر دو قسم است:

گناه مطلق و گناه نسبى. گناه مطلق، چیزى است که براى همه گناه است مانند دروغ و دزدى و شرب خمر، ولى گناه نسبى، آن است که نسبت به عموم مردم گناه نیست، بلکه شاید براى بعضى، عمل مستحبى محسوب شود امّا همین عمل مباح یا مستحب، اگر از مقرّبان درگاه الهى صادر شود دور از انتظار است و واژه عصیان بر آن اطلاق مى ‏شود امّا نه به معناى گناه مطلق، بلکه گناه نسبى و منظور از ترک اولى هم، همین است.
بعضى نیز گفته ‏اند که نهى آدم از درخت ممنوع، نهی الهى (مولوى) نبود، بلکه نهى ارشادى بود همانند دستور طبیب که مى‏ گوید: فلان غذا را نخور که بیمارى تو طولانى مى ‏شود. بدیهى است مخالفت طبیب، نه توهینى به طبیب است و نه گناه و عصیانى نسبت به فرمان او، بلکه نتیجه آن درد و رنجى است که عاید مخالفت کننده مى ‏شود.
در بعضى از آیات مربوط به جریان آدم، اشاره ‏اى به این معنى دیده مى ‏شود:
«فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏»، به آدم‏ گفتیم این (ابلیس) دشمن تو و همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به درد و زحمت خواهید افتاد».(4) در بعضى از روایات نیز آمده که آدم هرگز از آن درخت ممنوع نخورد، بلکه از درختهاى مشابه آن خورد و لذا شیطان به هنگام وسوسه به آنها گفت: خداوند شما را از این درخت نهى نکرده (یعنى از دیگرى نهى کرده): «وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ».(5)

توجّه به این نکته نیز لازم است که قرآن مى ‏گوید: ابلیس براى آدم سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم که مى‏ گویم از این درخت بخورید: «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ»(6) و تا آن روز، نه آدم و نه حوّا، سوگند دروغى را نشنیده بودند و به همین جهت تحت تأثیر وسوسه شیطان واقع شدند. البتّه اگر آنها دقّت مى ‏کردند پى به دروغ ابلیس مى ‏بردند، زیرا قبل از این سخن، از خداوند شنیده بودند که شیطان دشمن آنهاست و به یقین نباید به قسمهاى دشمن اعتماد کرد و او را خیرخواه دانست.
درخت ممنوع چه بود؟
در این که آیا این شجره (درخت) که براى آدم، خوردن از آن ممنوع بود، اشاره به یک درخت معمولى خارجى یا یک امر معنوى اخلاقى است و اگر مادّى یا معنوى است اشاره به کدام درخت یا کدام صفت از صفات است، در میان مفسّران مورد گفتگوست، گر چه در کلام مولا امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه، اشاره ‏اى به آن نشده ( توجه کنید که آیت الله مکارم این مطالب را در شرح خطبه اول نهج البلاغه مرقوم فرموده اند.مدیر سایت) ولى چون به داستان ابلیس و وسوسه ‏ها و فریب او اشاره‏ شده، بد نیست سخن کوتاهى براى تکمیل بحث در این جا داشته باشیم.
در قرآن مجید، در شش مورد به شجره ممنوعه اشاره شده، بى آن که در معرّفى آن سخنى به میان آمده باشد، ولى در اخبار و روایات اسلامى و کلمات مفسّران بحث هاى فراوانى در آن شده است. بعضى آن را به شجره گندم (توجّه داشته باشید که واژه شجره به درخت و گیاه هر دو اطلاق مى ‏شود چه آن که در داستان یونس، به بوته کدو اطلاق شجره شده است)(7) تفسیر کرده ‏اند. بعضى به درخت انگور و برخى به انجیر و بعضى به نخل و بعضى به کافور تفسیر کرده ‏اند.(8) در بعد معنوى هم به حسد و ... تفسیر شده است.
ذکر این نکته در این جا لازم است که در تورات کنونى شجره ممنوعه، به عنوان شجره علم و دانش (معرفت نیک و بد) و شجره حیات و زندگى جاودان، معرّفى‏ شده است و خداوند آدم و حوا را از آن نهى کرده بود، مبادا آگاه شوند و حیات جاویدان پیدا کنند و چون خدایان گردند!(9) این تعبیر از روشنترین قراینى است که گواهى مى ‏دهد تورات فعلى تورات حقیقى نیست بلکه ساخته مغز بشر کم اطلاعى بوده که علم و دانش را براى آدم، عیب مى ‏شمرده و آدم را به گناه علم و دانش، مستحق طرد از بهشت مى ‏شمرد.
گویى بهشت جاى آدم فهمیده نیست و به نظر مى‏ رسد پاره ‏اى از روایات که شجره ممنوعه را شجره علم و دانش معرّفى مى ‏کند از روایات مجعولى است که از تورات تحریف یافته، گرفته شده است.
کلماتى که براى توبه به آدم تعلیم داده شد، چه بود؟
در کلمات امام علی علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه، تنها اشاره به دریافت کلمه رحمت به وسیله آدم از سوى خدا مى ‏شود امّا سخنى از شرح این کلمه به میان نیامده است.
در قرآن مجید نیز این مسأله، سربسته بیان شده است و در آنجا فقط سخن از تلقّى کلمات است.
از این تعبیرات به خوبى روشن مى‏ شود که این کلمات، مشتمل بر مسائل مهمّى بوده است.
بعضى گفته‏ اند منظور از آن کلمات، همان اعتراف به تقصیر در پیشگاه خداست که در آیه 23 اعراف به آن اشاره شده است: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ»، پروردگارا ما به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشى و به ما رحم نکنى از زیانکاران خواهیم بود»! بعضى همین اعتراف به تقصیر و طلب آمرزش را در عبارات دیگرى بیان کرده ‏اند، مانند: «لا اله الّا انت سبحانک و بحمدک عملت سوءا و ظلمت نفسى‏ فاغفر لى انّک خیر الغافرین».(10) شبیه این مضمون، در روایاتى که از امام باقر یا امام صادق- علیهما السلام- نقل شده، نیز دیده مى ‏شود.(11) ولى در اکثر روایات مى ‏خوانیم که این کلمات، توسل به خمسه طیبه، محمّد و على و فاطمه و حسن و حسین- علیهم السلام- بوده است.
چنانچه در کتاب خصال از ابن عباس نقل مى‏ کند که از پیغمبر اکرم (ص) پرسیدم کلماتى که آدم از پروردگارش دریافت داشت چه بود؟ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«ساله بحقّ محمّد و على و فاطمة و الحسن و الحسین الّا تبت علیه فتاب اللّه علیه انّه هو التّواب الرّحیم، از خداوند به حقّ این پنج تن مقدس، تقاضا کرد که توبه او را بپذیرد و خدا توبه او را پذیرفت».(12) قابل توجّه این که همین معنى با تفاوت بسیار کمى در تفسیر معروف «الدّر المنثور» که از تفاسیر روایى اهل سنت است، نقل شده است.(13) در روایت دیگرى که از تفسیر امام حسن عسکرى علیه السلام نقل شده است مى ‏خوانیم: «هنگامى که آدم مرتکب آن خطا شد و از پیشگاه خداوند متعال پوزش طلبید، عرض کرد: پروردگارا توبه مرا بپذیر و عذر مرا قبول کن، من به آثار سوء گناه و خوارى آن با تمام وجودم پى بردم. خداوند فرمود: آیا به خاطر ندارى که به تو دستور دادم در شدائد و سختیها و حوادث سنگین و دردناک، به محمّد و آل پاک او مرا بخوانى؟ آدم عرض کرد: پروردگارا آرى. خداوند فرمود: آنها محمّد و على و فاطمه و حسن و حسین- علیهم السلام- هستند پس مرا به نام آنها بخوان تا تقاضاى تو را بپذیرم و بیش از آنچه مى ‏خواهى به تو بدهم».(14) در حدیث دیگرى از عایشه از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز مى‏ خوانیم که آن کلمات دعاى زیر بود: «اللّهمّ انّک تعلم سرّى و علانیتى فاقبل معذرتى و تعلم حاجتى فاعطنى سؤلى و تعلم ما فى نفسى فاغفر لى ذنبى اللّهمّ انّى أسألک ایمانا یباشر قبلى و یقینا صادقا حتّى اعلم انّه لا یصیبنی الّا ما کتبت لى و ارضنى بما قسمت لى».(15) در عین حال، منافاتى در میان این روایات نیست و ممکن است آدم در عین توسل به اسامى خمسه طیبه، دعاهاى فوق را نیز خوانده باشد. بعضى نیز آن را به حالات معنوى آدم، همان حالات جذبه الهى و روحانى تفسیر کرده ‏اند که آن نیز با آنچه در بالا آمد مى ‏تواند همراه باشد.
البته ناآگاهى آدم به این کلمات، قبل از تعلیم الهى، منافاتى با آگاهى او به علم اسماء ندارد. چون علم اسماء، به احتمال قوى به معنى آگاهى بر اسرار آفرینش است ولى راه خودسازى و جبران خطا و سیر الى اللّه، راه دیگر و از مقوله دیگر مى ‏باشد.
منبع: کتاب پیام امام امیرالمومنین علیه السلام،ج1، ذیل خطبه اول

*********************************************************************************************************************************************
پی نوشت ها به نقل از کتاب پیام امام امیرالمومنین علیه السلام:
(1) بحار الانوار، جلد 11، صفحه 143، حدیث 12.
(2) کتاب کافى، جلد 3، صفحه 247، باب جنة الدّنیا، حدیث 2.
(3) «ابن ابى الحدید» مى‏ گوید: به اعتقاد امامیه جایز نیست خداوند پیغمبرى را مبعوث کند که کار زشتى قبل از نبوّت از او سر زده باشد نه گناه کبیره، نه صغیره، نه از روى عمد و نه خطا و نه به خاطر اشتباه، و این مذهب منحصر به امامیّه است زیرا اصحاب ما (اهل سنّت) گناهان کبیره را پیش از نبوّت ممنوع مى ‏دانند ولى گناهان صغیره را اگر موجب تنفّر نباشد ممنوع نمى ‏شمرند. سپس مى ‏افزاید: امامیّه این سخن را در باره امامان (دوازده ‏گانه) نیز جارى مى‏ دانند و براى آنها مقام عصمت مطلقه همچون انبیا قائلند. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 7، صفحه 10)
(4) سوره طه، آیه 117.
(5) تفسیر نور الثقلین، جلد 2، صفحه 11، حدیث 34. سوره اعراف، آیه 20.
(6) سوره اعراف، آیه 21.
(7) «وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» سوره صافّات، آیه 146.
(8) به تفسیر نور الثّقلین، جلد 1، صفحه 60، و الدرّ المنثور، جلد 1، صفحه 52 و 53 ذیل آیه 35 سوره بقره مراجعه شود.
(9) تورات، سفر تکوین، فصل دوّم، شماره 17.
(10) بحار الانوار، جلد 11، صفحه 181.
(11) تفسیر نور الثقلین، جلد 1، صفحه 67.
(12) کتاب خصال بنا به نقل تفسیر نور الثّقلین، جلد 1، صفحه 68.
(13) تفسیر الدر المنثور، جلد 1، صفحه 60 (ذیل آیه 37 سوره بقره).
(14) شرح نهج البلاغه مرحوم خویى، جلد 2، صفحه 118.
(15) تفسیر الدر المنثور، جلد 1، صفحه 59.

  • Rueben

    Rueben

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۱۴:۳۱:۰۶

    Greetings! Very helpful advice in this particular article!

    It's the little changes that will make the most significant changes.
    Many thanks for sharing!