معناى قضا و قدر چیست؟

نوشته شده توسط:فاطمه سادات مزاری مقدم | ۰ دیدگاه

معناى قضا و قدر چیست؟

           

 

منظور از قضا و قدر چیست؟

اگر مقصود این است که آفریدگار سرنوشت هر فردى را معیّن کرده و هریک از ما ناگزیریم از آن پیروى نماییم و نمى ‏توانیم از سرنوشت خود پا فراتر گذاریم، پس معناى آیه‏ «وَ انْ لَیْسَ لِلِانْسانِ الّا ما سَعى؛ و این که براى انسان بهره‏ اى جز سعى و کوشش او نیست!»(نجم/39) چیست؟
این آیه مى‏ رساند که سرنوشت هر فرد در اختیار خود اوست و بنابر این قضا و قدر در آن تأثیرى ندارد.
پاسخ‏
مسأله تقدیر و سرنوشت از جمله مسائلى است که در تمام آیین ها براى ملل جهان مطرح مى ‏باشد و اعتقاد به آن از اختصاصات ملّتى نیست اگر چه توجّه کتاب آسمانى ما و احادیث اسلامى به آن محسوس ‏تر و چشمگیرتر است....

منظور از قضا و قدر چیست؟

اگر مقصود این است که آفریدگار سرنوشت هر فردى را معیّن کرده و هریک از ما ناگزیریم از آن پیروى نماییم و نمى ‏توانیم از سرنوشت خود پا فراتر گذاریم، پس معناى آیه‏ «وَ انْ لَیْسَ لِلِانْسانِ الّا ما سَعى؛ و این که براى انسان بهره‏ اى جز سعى و کوشش او نیست!»(نجم/39) چیست؟
این آیه مى‏ رساند که سرنوشت هر فرد در اختیار خود اوست و بنابر این قضا و قدر در آن تأثیرى ندارد.
پاسخ‏
مسأله تقدیر و سرنوشت از جمله مسائلى است که در تمام آیین ها براى ملل جهان مطرح مى ‏باشد و اعتقاد به آن از اختصاصات ملّتى نیست اگر چه توجّه کتاب آسمانى ما و احادیث اسلامى به آن محسوس ‏تر و چشمگیرتر است.
متأسّفانه براساس سوء تفسیرى که از طرف افراد غیر وارد نسبت به قضا و قدر شده است، نوع مردم از این دو لفظ خاطره خوشى ندارند، چه بسا از شنیدن این دو کلمه به خود مى‏ لرزند و تقدیر الهى را عاملى خارج از محیط زندگى‏ مى ‏پندارند که بر روى اراده انسان اثر مستقیم دارد، گاهى به صورت یک عامل مثبت جلوه مى‏ کند و انسان را از طریق جبر و اکراه، برانجام عملى وادار مى ‏نماید و گاهى جنبه نفى دارد و بشر را خواه و ناخواه، از انجام کارى باز مى ‏دارد.
تقدیر به این معنا- در افعال اختیارى بشر- افسانه‏ اى بیش نیست، بلکه حقیقت تقدیر را باید در محیط زندگى جستجو کرد و هرگز نباید براى آن واقع و سازنده‏ اى جز انسان و اراده او، چیزى تصوّر نمود.
براى گروهى که ذهن آنان با تفسیرهاى ناصحیح از قضا و قدر مشوب و آلوده است، پذیرفتن این نظر: «در جهان هستى عاملى به نام قضا و قدر نداریم که در عرض سایر عوامل عرض اندام کند و بر روى اراده انسان اثر منفى یا مثبت بگذارد» بسیار سخت و گران مى ‏باشد؛ زیرا این نوع افراد عادت کرده ‏اند که غالب اشتباهات و نارسایى‏ ها بلکه بسیارى از کوتاهى‏ هاى خود را به گردن عاملى خارج از محیط زندگى، به نام «قضا و قدر» بگذارند و در برابر هر نوع مسؤولیّت و تعهّد شانه خالى کنند.
امروزه، در میان گروهى از اروپایى‏ ها و غرب‏زدگان ما مسأله «جبر تاریخ» جاى قضا و قدر را گرفته و بسیارى از کوتاهى‏ هاى خود را بر گردن آن مى ‏گذارند.
ولى براى مردم واقع بین و حقیقت جو روشن است که تقدیر الهى بر روى اراده انسان اثر تحمیلى ندارد؛ این مطلب با بیان سنن الهى در جهان هستى که حقیقت قضا و قدر خداوند است، روشن مى ‏گردد.

تقدیرهاى خداوند
هرگاه با تقدیرهاى الهى آشنا شویم، خواهیم دید که در صفحه هستى عامل و محرّکى به نام قضا و قدر که خارج از محیط زندگى و اراده فاعل باشد، نیست؛ مقصود از تقدیرهاى خداوند همان سنّت‏هاى قطعى است که بر ما و جهان حکومت‏ مى‏ کنند و تأثیر این سنّت‏ها در خوشبختى و بدبختى مردم- به اصطلاح در نیک فرجامى و بد فرجامى شخص- قطعى و تخلّف‏ ناپذیر است و ما در انتخاب هر سنّتى از این سنن مختار و آزاد مى‏ باشیم؛ براى توضیح این مطلب به مثال‏هاى زیر توجّه کنید:
1- تقدیر الهى درباره ملّتى که تن به تنبلى و بیکارى در دهند و با یکدیگر به اختلاف و نزاع برخیزند و نیروهاى خداداد را در مسیرهاى غلط به هدر دهند و از وضع زمان و محیط خود آگاهى نداشته باشند و با فرو رفتن در منافع شخصى از حال همنوعان خود بى ‏خبر بمانند، آن است که دیر یا زود از هم متلاشى گردند.
ولى تقدیر خداوند درباره ملّتى که به فکر محرومان زحمتکش باشد و با کم کردن فاصله طبقاتى، آنان را از یک زندگانى آبرومند که در خور یک انسان است برخوردار سازند و حقوقى را که خداوند در اموال ثروتمندان براى ترمیم زندگى افتادگان قرار داده است بپردازند- خلاصه، ملّتى عاطفى و دادگر باشند- این است که همواره از ثبات و آرامش و ترقّى و پیشرفت و تحرّک و سازندگى برخوردار شوند و این دو تقدیر آن‏چنان واضح و ملموس است که احدى در آن تردید ندارد.
تمام ملل جهان در برابر این دو تقدیر برابر و یکسانند و هیچ عاملى خارج از اراده ملت‏ها آنها را در انتخاب یکى از دو تقدیر مجبور نمى ‏سازد، این ما هستیم که به پیروى از خودخواهى و یا به حکم عقل و خرد، یکى را انتخاب مى‏ کنیم و در هر حال نتیجه‏ اى که از این انتخاب عاید ما مى‏ گردد، تقدیر و قضاى او خواهد بود؛ زیرا اوست که این سنّت‏ها را پدید آورده و امضا نموده و ما را در انتخاب هریک آزاد گذاشته است.
2- جوانى که زندگى خود را با امکانات زیاد و اعصاب پولادین و فهم و هوش سرشار آغاز کند، دو تقدیر و دو سرنوشت که هر دو به حکم قضاى الهى است در انتظار اوست تا کدام‏یک از آنها را انتخاب کند؛ هرگاه امکانات مادّى‏ و معنوى خود را در راه تحصیل علم و دانش یا بازرگانى به کار اندازد، یک عمر با سعادت و تندرستى به سر خواهد برد؛ ولى هرگاه از این سرمایه‏ هاى مادّى و فکرى سوء استفاده نماید و امکانات خود را در راه میگسارى و قمار بازى و نافرمانى ‏هاى دیگر که موجب تباهى زندگى و عمر است مصرف نماید، قطعاً باید پس از مدّتى با بدنى رنجور و بیمار و اعصابى کوفته، در گوشه‏ اى بیفتد و عمرى را با درد و رنج به سر ببرد، هر دو تقدیر مربوط به خداست، ولى او در انتخاب هر یک آزاد است و نتیجه ‏اى که از انتخاب هریک دامنگیر او مى ‏شود به تقدیر و خواست خداست؛ چنان که از نیمه راه باز گردد، سرنوشتى را جاى سرنوشت دیگرى نشانده است و این نیز به تقدیر خداوند است؛ زیرا او ما را آفریده و به ما اجازه داده است که از نیمه راه باز گردیم و از کرده خود پشیمان شویم، در نتیجه سرنوشتى را جاى سرنوشت دیگرى جایگزین سازیم.
3- اگر شخص بیمار به پزشک مراجعه کند و دارو بخورد، خوب مى‏ شود و اگر به پزشک مراجعه نکند و یا دارو نخورد، یا مى‏ میرد یا رنجور و دردمند در گوشه ‏اى مى ‏افتد؛ در هر حال، هر دو سرنوشت به حکم خداست و انتخاب هریک با ماست و هر کدام را انتخاب نمودیم، اثر آن به حکم خداوند و قضاى اوست.
شما مى‏ توانید با مراجعه به سنن الهى در جهان آفرینش، صدها مثال براى قضا و قدر مربوط به افعال بشر پیدا نمایید و معناى تقدیر را درباره کارهاى انسان به دست آورید.
سخنانى از پیشوایان بزرگ‏
آنچه با طرح این مثال‏ها بیان شد، در واقع توضیح احادیثى است که از پیشوایان بزرگ اسلامى- یعنى آنان که مسأله قضا و قدر را براى ما مطرح‏ ساخته ‏اند- به دست ما رسیده است.
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى‏ فرماید: «پنج طایفه ‏اند که دعاى آنها مستجاب نمى‏ شود، یکى از آنان کسى است که از زیر دیوار کج که در حال ریختن است، فرار نکند و دیوار فرو ریزد!»( بحار، ج 5، ص 105، نقل از خصال صدوق) نکته عدم استجابت دعاى چنین فردى روشن است، زیرا سرنوشت کسى که از دیوار کج بگذرد و فرار نکند مرگ است، ولى با اختیار خود به استقبال این سرنوشت رفته است در صورتى که مى ‏توانست تقدیر دیگرى را انتخاب کند.
امیرمؤمنان علیه السلام از زیر دیوار خراب و شکسته‏ اى که مشرف بر ریختن بود فرار مى ‏کند، وقتى که به او اعتراض مى ‏شود که: آیا از قضا و قدر خداوند فرار مى‏ کنى؟ مى‏ فرماید: «افِرُّ مِنْ قَضاءِ اللَّهِ الى قَدَرِ اللَّه؛ از قضایى به قضاى دیگر و از سرنوشتى به سرنوشت دیگر فرار مى‏ کنم و هر دو تقدیر خداوند است!»( توحید صدوق، چاپ کتابخانه صدوق، ص 369) من در انتخاب هر دو آزاد و مختار هستم، اگر در زیر دیوار بنشینم و فرو ریزد و بمیرم، به حکم سرنوشت است و اگر فرار کنم و سالم بمانم، آن نیز به حکم سرنوشت خواهد بود.
هنگامى که از امام هشتم علیه السلام سؤال مى ‏شود که تقدیر خداوند درباره افعال خوب و بد بندگانش چیست؟ امام علیه السلام مى ‏فرماید: «هر نوع عملى که بندگان خدا از خوب و بد انجام دهند، به تقدیر خداست!» سپس امام یک چنین تقدیر گسترده را- آن هم در تمام اعمال بشر، اعم از خوب و بد- با نتایجى که در دنیا و آخرت دامنگیر انسان مى‏ گردد تفسیر مى‏ کند و مى‏ فرماید:
«الحکم علیهم بما تستحقّوه على افعالهم من الثّواب و العقاب فى الدّنیا و الآخرة»( عیون اخبار الرّضا، ص 78، و بحار، ج 5، ص 12)
یعنى، تقدیر خداوند همان نتایج و پاداش‏ها و کیفرهایى است که در دنیا و آخرت دامنگیر انسان مى‏ شود!
این احادیث روشنگر حقیقتى است که درباره قضا و قدر گفته شد و آشکارا مى‏ رساند که قضا و قدر عاملى جدا از زندگى و اراده و خواست انسان نیست؛ بلکه تقدیر همان سنن الهى است که بر صفحه هستى حکومت مى ‏کند و انسان در انتخاب هریک از آنها مختار است و پس از انتخاب یکى از آنها هر نوع نتیجه‏ اى که به انسان بازگشت مى‏ کند، به حکم خداوند و تقدیر اوست و هیچ عملى از اعمال انسان از حیطه تقدیر الهى خارج نیست؛ اگر بذر خوبى بیفشاند، به حکم قضاى الهى نتایج مثبت و نیک آن را خواهد دید؛ اگر نهال نفاق و بدى غرس کند، به حکم سرنوشت، میوه تلخ آن را خواهد چید و هر دو به تقدیر خداست و هیچ کارى از خوب و بد، از دایره قضا و قدر او بیرون نمى ‏باشد.(مدیر: این مطالب به نوعی معنای فرمایش ائمه علیهم السلام است که در مورد اختیار انسان فرموده اند که نه جبر کامل است و نه اختیار کامل.بلکه بین آن دو است.دقت فرمایید)
سرنوشت و مسلمانان صدر اسلام‏
مسلمانان صدر اسلام بر اثر الهام از منبع وحى، مسأله قضا و قدر را آن‏چنان فرا گرفته بودند که هرگز آن را با اختیار و آزادى بشر در سرنوشت خود مخالف و منافى نمى ‏دانستند؛ در فتوحات مسلمانان نوشته‏ اند که خلیفه دوّم تا کرانه شام آمده، ناگهان گزارش رسید که بیمارى وبا در شام شیوع پیدا کرده است؛ همراهان خلیفه به وى گفتند: از مسیرى که آمده است باز گردد، او نیز نظرش همین بود؛ وقتى یک نفر از حضّار به او اعتراض کرد که آیا از تقدیر خداوند فرار مى ‏کنید؟ وى در پاسخ معترض گفت: من به فرمان خداوند از سرنوشتى به سرنوشت دیگر فرار مى‏ کنم! براى تأیید نظر خلیفه یک نفر از حضّار گفت: از پیامبر شنیده ‏ام که فرمود: هرگاه در نقطه‏ اى «طاعون» ظاهر شد و شما در آن نقطه نبودید، وارد آنجا نشوید و اگر طاعون در نقطه‏ اى که بودید پیدا شد، از آن نقطه خارج نشوید (مبادا عامل سرایت به دیگران شوید)!( تاریخ طبرى، ج 4، ص 57، طبع دارالمعارف، شرح حوادث سال 17 هجرت؛ و شرح نهج‏البلاغه حدیدى، ج 8، ص 300)
از این بیان روشن مى‏ شود که اعتقاد به مسأله قضا و قدر، دلیل بر نفى اختیار و آزادى اراده نیست و میان مسأله قضا و قدر و مسأله جبر، هزاران فرسنگ فاصله است و اگر گروهى از مستشرقان، نتیجه اعتقاد به قضا و قدر را جبر دیگرى دانسته ‏اند، روى بى‏ اطّلاعى از معارف بلند و استوار اسلام است و آنان در رشته ‏هایى سخن گفته‏ اند که صلاحیّت داورى در آن را نداشته ‏اند.
«آلبرماله» در تاریخ خود مى ‏گوید: «اسلام در روز نخست جز اعتقاد به یگانگى خدا و رسالت محمّد چیزى نبود، ولى بعدها متکلّمان اسلام تعلیم دادند که خداوند سرنوشت هرکسى را معیّن مى ‏کند و مشیّت او تغییرناپذیر است و این طریقه را جبر مى ‏گویند.»( تاریخ آلبرماله، ج 3، ص 99)
«گوستاولبون» پس از یک رشته گفتگو پیرامون قضا و قدر در اسلام و این که نتیجه آن جبر دیگرى است در مقام اعتذار و پوزش مى ‏آید، مى‏ گوید: «آیاتى که درباره قضا و قدر در قرآن وارد شده است، بیش از آیاتى نیست که در این خصوص در کتاب مقدّس ما درج شده است».( تمدّن اسلام و عرب، ص 141)
انتشار یک چنین تهمت‏ها و نتیجه ‏گیرى‏ هاى غلط در میان اروپایى‏ ها، مرحوم «سیّد جمال الدّین اسد آبادى» را هنگام اقامت خود در پاریس بر آن داشت که رساله‏ اى در دفاع از مسأله قضا و قدر بنویسد و آن را در هفته نامه «العروة الوثقى» انتشار دهد، وى در آن رساله مى ‏نویسد: 
«این گروه از اروپاییان چنین گمان کرده ‏اند که میان قضا و قدر و اعتقاد به مذهب جبر هیچ‏گونه فرقى نیست و انسان در پرتو اعتقاد به تقدیر، بسان پرى است که در هوا آویزان باشد و با وزش باد از این سو به آن سو کشیده شود؛ اعتقاد به سرنوشت سبب مى ‏شود که انسان در کردار و گفتار و سکوت و حرکت خود، صاحب اختیار و اراده‏ اى نباشد و زمام امور خود را به دست یک نیروى خشن و کوبنده ‏اى بسارد، یک چنین ملّتى نیروهاى طبیعى خود را به کار نمى‏ برد، و انگیزه کار و کوشش از محیط فکر آنها بیرون مى‏ رود، با این وضع از جهان وجود به عدم رهسپار مى ‏شوند ...!»( العروة الوثقى، ص 50 و 51) 
منبع: پاسخ به پرسشهاى مذهبى‏ ، نوشته آیت الله مکارم و آیت الله سبحانی

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...